اوايل هم ما قم بوديم كه اين اسرائيل را شناخت به رسميت در مقابل همه مسلمين، در مقابل قرآن. يك دولت كفر را- آن هم كفر يهود- اين را به رسميت شناخت! اولش درست اسم نمىبردند و چه، بعدش هم خوب، اسم بردند. از آن اول اين آدم نوكر بود؛ بعدها خودش اظهار كرد! اين از اولِ مسأله اين طور بود. اسرائيل را از آن اول به رسميت شناخت در مقابل قرآن، در مقابل اسلام، در مقابل حكومتهاى اسلامى، در مقابل مسلمين.
«حقوق بشر» شاه
آن مردِكه [1] هم كه با صراحت لهجه گفت كه قضيه حقوق بشر- قضيه حقوق بشر- يعنى چه؟ خوب، راست هم مىگفت اين را. راست مىگويد؛ قضيه حقوق بشر يعنى چه! يعنى منطق قلدرها! مسأله، حقوق بشر نيست. منطق قلدرها قلدرى است، تفنگ است و مسلسل، مسلسل بستن به علماى دين. اين منطق اينهاست: مدرسه فيضيه خراب كردن؛ گرفتن و ندادن. الآن تعطيل است مدرسه فيضيه؛ مع ذلك در عين حالى كه مدرسه فيضيه را گرفتند غارت كردند، طلبهها را غارت [كردند]، عمامههايشان را آتش زدند، كتابهايشان را آتش زدند، قرآن را اهانت كردند، در عين حال همين جمعيتْ مركزشان را در مدرسه حجتيه قرار دادند و در مدرسه خان؛ حالا آنجا دارند كتك مىخورند. صد دفعه ديگر هم كتك بخورند، يك مدرسه ديگر. اينها زنده شدند؛ بيدارند اينها. به هر صورت، ما اين گرفتاريهاست كه داريم و الآن كه اينجا نشستيم نمىدانيم كه چه مىگذرد به برادرهاى ما؛ نمىدانيم. من نگرانم. حالا تا عصرى، تا فردايى اتفاقى آنجا بشود يا از اينجا بشود؛ ببينيم چه مىشود. اما اين قدر را مىدانم كه ديروز يك مجلس با شكوهى بوده است براى اين اسلاف؛ و امروز هم مسجد اعظم [2] از قرارى كه اطلاع داده بودند پر بوده از جمعيت، و بازارها هم تعطيل. بازار قم تمامش، هم خيابان و هم بازار همهاش تعطيل بوده، و بازارهاى شهرستان [ها] تا آن قدر كه به ما رسيده. از شيراز اطلاع نرسيده،