روحانى بگذارد، اسمش را عالِم بگذارد، و با قتل عام موافق باشد؟ مگر مىشود يك نفر مسلمان باشد، يك نفر به اسلام اعتقاد داشته باشد، و با تبديل تاريخ اسلام به تاريخ كفار موافق باشد؟ مگر مىشود يك نفر مسلمان باشد و با اين ستور، [1] [با] كشف حجاب مبتذل موافق باشد؟ زنهاى ايران هم قيام كردند بر ضدش و تودهنى به او زدند كه ما نمىخواهيم اين طور چيز را، ما بايد آزاد باشيم. و اين مردك مىگويد آزاديد لكن- بايد حتماً- آزاديد اما بايد حتماً بدون چادر و بدون روسرى توى مدارس برويد! اين آزادى است؟! اصلًا يك بساطى است در ايران؛ من نمىفهمم چه جور است. يك چيزى است، يك معجونى است اين. دولت ايران و شاه ايران يك معجونى است كه معلوم نيست چه جور [است]: «شتر گاو پلنگ»! يك چيزى است؛ «شير، گاو، پلنگ». يك بساطى است در ايران. من نمىدانم چه قضيهاى است اين گرفتاريهاى ما. البته زياد گرفتارى داريم، خوب خيلى گرفتاريهاست كه نمىتوانيم بگوييم؛ اين گرفتاريهاى ماست از دست اين تصويب كنندگان و امضاكنندگان اعلاميه حقوق بشر. ماها و امثال ماها و شماها و امثال شماها مرتجع و- عرض مىكنم كه- عقب افتاده و امثال ذلك، و آنها مترقى و مملكتْ يك مملكت مترقى!
نمونههايى از فقر و فلاكت ملت ايران
خدا مىداند كه مراجعاتى كه مىشود، كه يك جزئىاش به من مراجعه مىشود، راجع به اينكه مىخواهيم فلان جا آب انبار بسازيم، مردمش آب ندارند؛ اين زنها از يك فرسخى بايد بروند آنجا آب بياورند. آب ندارند. وقتى آب ندارند، برق دارند؟ آسفالت دارند؟ هيچ چيز ندارند. ملاحظه نكنيد كه يك تهرانى را، سر و صورتش را، اين طرف را درست كنند؛ شما برويد آن طرف تهران را ببينيد. شما برويد آن گودالهايى كه هست، گودالهاى نمىدانم كذا و كذا كه هست، برويد آنجاها را ببينيد چه خبر است. گودال است كه گفت صد تا پله، نمىدانم چقدر پله بايد بخورد تا برسند به سطح زمين؛