از خودشان وادار مىكردند آنها، يك سنگى زده يك جايى را شكسته؛ هجوم كردند و تيراندازى كردند. 15 خرداد هم همين بود. 15 خرداد هم غائله را ... مردم البته خودشان براى- فرض كنيد كه- مصالحى قيام كرده بودند لكن شلوغكارى نبود در كار. اينها يك دستهاى خودشان در تهران [درست] كردند، كتابخانهاى را آتش زدند و جايى را، دكانى را غارت كردند و بهانه درست كردند، با بهانه مردم را به مسلسل بستند. بهانه درست كردند.
اين جنايت اخير هم كه با بهانه واقع شد و الّا مردم كه نمىخواستند جنگ بكنند. كسى كه اسلحه ندارد كه با يك گاوِ اسلحه دار نمىتواند جنگ بكند. جنگى در كار نبوده.
لكن ايشان بايد بفهماند كه من ديگر، آن آدمى كه قبلًا بود، نرفته [و] ملاقات نكرده بود، نيستم! من ملاقات كردم، من كارم را درست كردم، من تحكيم كردم نوكرى را. ديگر شما حق نداريد كه خيال كنيد كه من نخير، ديگر وابسته نيستم، من وابستهام! من مىكشم! اين اشْتُلُمْها و الْدُرُمْها [1] براى همين معناست كه مىخواهد به مردم ضرب شست نشان بدهد كه مبادا يكوقتى يك چيزى، يك كسى، خيال بكند. لكن بد خوانده بود؛ نمىدانست كه با اين كشتارْ چه فضاحتى به سرش در مىآيد. آدمى كه مىگويد يك ملت همه با من موافقند، همه رأى دادند به اينكه مثلًا اين انقلاب سفيد خونين، همه رأى به من دادند، مردم سرتاسر ايران بر ضد ايشان قيام كردهاند؛ از قم شروع شد، تهران، و رفت تا خراسان و آذربايجان و از آن طرف تا كرمان و از آن طرف تا اهواز و- عرض مىكنم كه- آبادان؛ سرتاسر ايران قيام كردند بر ضد ايشان. اين اشخاصى كه ايشان ادعا مىكرد كه همه با من موافقند، ما همه هستيم، همهْ ما را مىخواهند، ملتْ من را مىخواهد، اگر يك روز اين سرنيزه امريكا از سر اين برداشته بشود، در خودِ دربارْ پوستِ اين آدم را مىكنند، خود دربار. يك روز يك همچو تجربهاى آقاى كارتر بكند، رها كند اين ملت ضعيف را، رها كند اين مردم را، اين سازمانهايى كه به گوش ما مىرسد سازمان مثلًا چه و