ديگر هم به همين ترتيب. دسته دسته اينها را دعوت مىكردند و الزام مىكردند كه با زنهايتان بايد جشن بگيريد. «آزادى زن» اين بود كه الزام مىكردند، اجبار مىكردند با سرنيزه و پليسْ مردم محترم را، بازرگانهاى محترم را، علما را، اصناف را، به اسم اينكه خودشان جشن گرفتند. در بعضى از جشنها، به اصطلاح خودشان، اين قدر گريه كردند مردم كه اينها از آن جشن شايد اگر حيايى داشتند پشيمان مىشدند. يك رشته هم اين بود، كه خدا مىداند كه چى كردند.
جلوگيرى از مجالس روضهخوانى
يك رشته هم جلوگيرى از منابر و جلوگيرى از روضهخوانى و خطابه به هر عنوان. در تمام ايران شايد گاهى اتفاق افتاد كه عاشورا يك مجلس نداشت. بعضِ از اشخاصى كه يك قدرى مثلًا جرأت داشتند، نصف شب، آخر شب، سحر مجلس داشتند كه اول اذان مثلًا تمام بشود.
همه ايران را از اين فيض و از اينكه حتى ذكر مصيبتى بشود، ذكر حديثى بشود محروم كردند. اين جز اين [بود] كه اسلحه در دست بىعقل بود؟ افاضل بايد اسلحه دار باشند. اگر اسلحه در دست ناصالح باشد، آن وقت اين مفاسد از آن پيدا مىشود. و آن جناياتى- كشتار عامى- كه در مسجد گوهرشاد واقع شد و دنبال آن علماى خراسان را گرفتند آوردند به تهران حبس كردند؛ علماى بزرگ را حبس كردند و بعضى شان [را] هم محاكمه كردند و بعضى شان [را] هم كشتند. اسلحه در دست بىعقل بود. علماى اصفهان، علماى آذربايجان، اينها، به مجرد اينكه كلمهاى گفتند، يك نهضتى كردند، اينها را گرفتند و تبعيد كردند و بردند به جاهايى. علماى آذربايجان مدتها ظاهراً در سُنْقُر بودند. و مرحوم آقا ميرزا صادق آقا- رَحِمَهُ اللَّه- تا آخر هم نرفت به تبريز. يك رشته هم در زمان آن مرد خبيث اين رشتهها بود كه چه كردند و قابل ذكر نيست يعنى من كه حافظه ندارم، كسى هم حافظه داشته باشد با يك مجلس و دو مجلس نمىشود اين مصايب را ذكر كرد.