اين وصيت به جوانى است كه اميد است به توفيق خداى بزرگ و هدايت هاديان سُبُل [1]- عليهم سلام اللَّه- راهى به سوى حق پيدا كند و خود از اين منجلاب كه پدرش را فرا گرفته نجات يابد.
اى پسر عزيزم احمد- سلّمك اللَّه تعالى- در اين اوراق نظر كن و
انْظُرْ إلى ما قالَ وَ لا تَنْظُرْ إلى مَنْ قالَ [2]
من خود آن چه به تو مىگويم گرچه خودم عارى و برى هستم لكن اميدوارم كه براى تو تنبّهى باشد. بدان كه هيچ موجودى از موجودات از غيب عوالم جبروت و بالاتر و پايينتر چيزى ندارد و قدرتى و علمى و فضيلتى را دارا نيست و هر چه هست از او جلّ و علا است، او است كه از ازل تا ابد زمام امور را به دست دارد و احد و صمد است. از اين مخلوقاتِ ميان تهى پوچ و هيچ باكى نداشته باش و چشم اميدى هر گز به آنها مبند كه چشم داشتن به غير او شرك است و باك از غير او- جلّ و علا- كفر.
پسرم! تا نعمت جوانى را از دست ندادى فكر اصلاح خود باش كه در پيرى همه چيز را از دست مىدهى، يكى از مكايد [3] شيطان كه شايد بزرگ ترين آن باشد كه پدرت بدان گرفتار بوده و هست- مگر رحمت حق تعالى دستگير او باشد- استدراج [4] است. در عهد نوجوانى شيطان باطن كه بزرگ ترين دشمنان اوست او را از فكر اصلاح خود بازمىدارد و اميد مىدهد كه وقت زياد است، اكنون فصل برخوردارى از جوانى است و هر آن و هر ساعت و هر روز كه بر انسان مىگذرد درجه درجه او را با وعدههاى پوچ از اين فكر بازمىدارد تا ايام جوانى را از او بگيرد. و آن گاه كه جوانى رو به اتمام است، او را به اميد اصلاح در پيرى سرخوش مىكند و در ايام پيرى نيز اين وسوسه شيطانى از او دست نكشد و وعده توبه در آخر عمر مىدهد و در آخر عمر و شهود موت، حق تعالى را در نظر او مبغوض ترين موجود جلوه مىدهد كه محبوب او كه