دنيا است از دستش گرفته است. اين حال اشخاصى است كه نور فطرت در آنها بكلى خاموش نشده است و اشخاصى هستند كه غرقاب دنيا آنها را از فكر اصلاح، به دور نگهداشته و غرور دنيا سر تا پاى آنان را فرا گرفته است. من خود چنين اشخاصى را در اهل علم اصطلاحى ديدهام و اكنون بعض آنها در قيد حياتند و اديان را هيچ و پوچ مىدانند.
پسرم! توجه كن كه هيچ يك از ما نمىتواند مطمئن باشد كه به اين دام شيطانى نيفتد. عزيزم! ادعيه ائمه معصومين را بخوان و ببين كه حسنات خود را سيئات مىدانند و خود را مستحق عذاب الهى مىدانند و بجز رحمت حق به چيزى نمىانديشند و اهل دنيا و آخوندهاى شكمپرور اين ادعيه را تأويل مىكنند؛ چون حق- جل و علا- را نشناختهاند. پسرم! مسأله بزرگتر از آن است كه ما تصور مىكنيم. آنان كه در پيشگاه عظمت حق تعالى از خود فانى شدهاند و جز او چيزى نمىبينند در آن حال، كلام و ذكر و فكرى نيست و خودى نيست؛ اين ادعيه كريمه در حال صَحْو قبل از محو [1] يا بعد از محو [2] كه خود را در حضور حاضر مىبينند صادر شده است و دست ما و همه كس غير از اولياء خُلَّص از آن كوتاه است.
پس سخن را از آن كه در خورِ مِثل منى نيست درهم پيچم و آنچه براى تو فرزندم ممكن است كه اميد است به فضل خدا و دستگيرى اولياى او- عليهم السلام- بدان برسى آغاز كنم و آن چيزى است كه در فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها[3] جميعاً حاصل است يعنى فطرت توحيد كه تمام انسانها بلكه تمام موجودات بر آن مفطورند و آنچه توجه به آن شود و دنبال آن هر كس رود چه در علوم و فضائل و فواضل و چه در معارف و امثال آنها و چه در شهوات و هواهاى نفسانى و چه در توجه به هر چيز و هر كس از قبيل بتهاى معابد و محبوبهاى دنيوى و اخروى ظاهرى و خيالى و معنوى و صورى، چون حب به زن و فرزند و قبيله و سران دنيوى چون شاهان و اميران و سپهبدان يا اخروى چون علما و
[1] اشاره است به مقام هوشيارى عبد به منزلت عبوديّت پيش از آنكه فانى در حق تعالى شود
[2] اشاره است به مقام هوشيارى حاصل از بقاى به حق، بعد از فانى شدن در او
[3] سوره روم، آيه 30: فطرت إلهى كه مردم را بر آن آفريد.