ادراك كنيم. ما جز اينكه همين چيزهايى [را] كه مربوط به همين عالم است، همهاش طبيعى است، حتى عرفان هم طبيعى است [نمىتوانيم درك كنيم.] حتى حكمت هم طبيعى است و حتى فلسفه هم طبيعى است؛ همه اينها يك امور طبيعى است. ما در همين حدود [درك مىكنيم.] آنى كه غايت آمال عارفين بوده همين بوده است؛ عارفين علمى، اين غير آنى است كه آنها ادراك مىكردند. ما درباره او چه مىتوانيم بگوييم؟
البته وقتى رجوع به كثرت هم مىكردند، مصيبتهايى كه برشان و بر مسلمين وارد مىشده است، آن هم كمرشكن بوده. آنها همه مصايب را داشتهاند؛ منتها مصايب معنويشان غلبه داشته است بر همه چيزها. رجوعشان از عالم صعق، صحو، [1] از عالم محو [2] به عالم صحو، اين رجوع برايشان مشكل بوده است، دردناك بوده. اما وقتى رجوع كردند، آنها چون مظهر رحمت خدا هستند، مىخواهند همه مردم سعادتمند باشند. وقتى مىبينند كه مردم اين طور هستند، مردم دارند دسته دسته به جهنم مىروند، دسته به دسته براى خودشان جهنم تهيه مىكنند، آنها از اين رنج مىبرند، حتى ... براى اينكه كفار هم به جهنم مىروند، آنها رنج ببرند. آنها رحمت هستند. يا وقتى ملاحظه مىكند كه حكومت عدل مىخواهد تشكيل بدهد، آن وقت براى حكومت عدل، آن قدر رنج مىبرد و آن قدر سيلى مىخورد! اين هم رنج دارد، نه از باب اينكه براى خودش؛ براى اينكه مىخواهد مردم را به عدالت برساند و مردم زير بار نمىروند. اين چيزى است كه از صدر عالم تا آخر هست.
قيام انبيا براى ايجاد حكومت عدل
هر كس قيام كرد براى اقامه عدل، سيلى خورد. ابراهيم خليل اللَّه چون قيام كرد براى عدالت، سيلى خورد و او را به آتش انداختند. از صدر عالم تا حالا تاوان اين چيزهايى كه براى عدالت، براى حكومت عدل بوده است، اين تاوان را پرداختهاند و بايد هم