اينكه مدتهاى طولانى اسلام محروم شد از ايشان. بعد از اينكه مردم با ايشان بيعت كردند، باز هم تمام عمرش را به جنگهاى داخلى گذراند. اين طور نبود كه حالايى كه من يك آدم عارفى هستم بروم كنار بنشينم براى اينكه من عارفم، من يك آدم زاهدى هستم حالا كه زاهدم ديگر كار نداشته باشم به مصالح مسلمين، بروم كنار بنشينم، من يك عالم فقيهى هستم، حالا كه فقيه هستم ديگر كار نداشته باشم كه به مسلمانها چه مىگذرد، من هم بروم كنار بنشينم. در عين حالى كه همه اين معانى در او بوده است؛ توحيد در حد اعلا، معرفت در حد اعلا، فقه در حد اعلا، هر علمى در حد اعلا، در عين حال در جهاد هم در حد اعلا بوده. ابعاد مختلفه اين است كه در آن بعد اين را وادار نمىكند كه از اين يكى صرف نظر بكند؛ جامع الجهات است.
در معرض خطر بودن تمامى مذاهب اسلامى
ما كه مىگوييم كه ما شيعه حضرت امير- سلام اللَّه عليه- هستيم و الآن كشور شيعه در معرض خطر است، الآن كشور شيعه در معرض خطر است، اسلام در معرض خطر است، ما باز كنار بنشينيم و بگوييم كه ما چكار به اين كارها داريم، ما چه بكنيم، متأثريم از اينكه جوانهاى ما چه مىشوند، ما هم متأثريم. حضرت امير هم متأثر بوده از اينكه جوانها چه مىشدند، اما مىنشسته خانه و بگويند من متأثرم؟! يا مىرفتند جنگ و خودشان جنگ مىكردند و در عين حال هم براى آنهايى كه شهيد شده بودند متأثر بودند. ما هى كنار بنشينيم و هى بگوييم كه ما مىخواهيم چه بكنيم، چه، فلان، از اين حرفهايى كه خودشان مىزنند و از مصالح اسلام و مصالح مسلمين و از اين چيزى كه الآن براى كشور ما پيش آمده است، براى اسلام پيش آمده.
مسأله، مسئله تشيّع نيست، مسئله اسلام است، مسئله مذهب نيست. همه مذاهب الآن در معرض خطرند. الآن كه قدرتهاى بزرگ احساس اين معنا كردند كه اسلام يك همچو قدرتى دارد كه مىتواند يك جمعيت چهل و چند ميليونى را در مقابل همه وادار كند و بايستد و بگويد نه اين و نه او، حالايى كه فهميدند اين قدرت، قدرت اسلام است نه