قدرت ملت، قدرت اسلام است كه دنيا را دارد به خيال آنها به خطر مىاندازد، حالا آنها براى اصل اسلام دارند نقشه مىكشند، ما حالا بنشينيم بگوييم كه ما اهل ولايت هستيم.
اگر شما اهل ولايتيد، چرا الان كشور ولايت در معرض خطر است و نشستيد؟ اين البته يك عدد معدودىاند، قابل ذكر نيستند اينها. چرا ما غفلت داريم از اين معانى؟ ما اظهار مىكنيم ما شيعه امير المؤمنينايم. ما برويم ببينيم امير المؤمنين در مصالح اسلامى چه كردند، براى مصالح اسلام چه كردند. آن وقتى كه زمان رسول اللَّه بود بسيارى از اشخاص آن وقت بودند كه جنگ مىخواست بشود نمىرفتند، اگر مىرفتند كنارهگيرى مىكردند، آن كسى كه از همه مقدم بود ايشان بودند. بعد از رسول اللَّه هم كه مدتهاى طولانى ملتها محروم ماندند از قيادت ايشان، ايشان باز كنار نبود. ايشان باز براى حفظ مصالح مسلمين همراه بود، صبر مىكرد، ولى در آن وقت هيچ وقت اصلًا اظهار مخالفت نمىكرد. بعد از اينكه آنها متكفل امور بودند، ايشان اهل مشورت آنها بود، راهنمايى مىكرد، بچههايش را مىفرستاد به جنگ. حالا ما بنشينيم بگوييم كه ما اهل ولايت هستيم! شما اهل ديانت هم نيستيد، اهل ولايت هستيد؟! آن وقتى كه با ايشان بيعت كردند- البته ايشان هم در عين حالى كه خودش را حق مىدانست مىگفت كه برويد يكى ديگر را- مىدانست اينها يك اشخاصى نيستند كه اهل كار باشند، ولى خوب، فشار آوردند به ايشان، با ايشان بيعت كردند.
آن وقت هم سه تا جنگى كه شد، [1] سه تا جنگ با كسانى بود كه اظهار اسلام مىكردند، كسانى بودند كه مىگفتند فرياد مىزدند ما مسلمانيم. جنگها با مسلمانها بود.
حالا شما مىگوييد مسلمان با مسلمان مگر جنگ؟ پس شما اعتراض به حضرت امير هم داريد، براى اينكه جنگ حضرت امير سه تا جنگشان هر سه با مسلمانها بود.
مسلمانى كه مىخواهد اسلام را از بين ببرد از كافر هم بدتر است. مسلمانى كه با اسم اسلام مىخواهد كه حيثيت اسلام را از بين ببرد، اين لازمتر است معارضه با او، تا با كسانى
[1] اشاره است به جنگ جَمل، جنگ صفين و جنگ نَهروان.