مقام پيدا بشود؛ لكن آن مقامات معنوى كه بوده است و آن جامعيتى كه براى آن بزرگوار بوده است، اسباب اين شده است كه او را به حكومت نصب كنند و لهذا، مىبينيم كه در عرض صوم و صلاة و امثال اينها مىآورد و ولايت مجرى اينهاست. ولايتى كه در حديث غدير است به معناى حكومت است، نه به معناى مقام معنوى. و حضرت امير را همان طورى كه من راجع به قرآن عرض كردم كه قرآن- در روايات است اين- نازل شده است به منازل مختلف، كلياتش سبع و الى سبعين و الى زيادتر، تا حالا رسيده است به دست ماها به صورت يك مكتوب، حضرت امير هم اين طور است، رسول خدا هم اين طور است. مراحل طى شده است، تنزل پيدا كرده است. از وجود مطلق تنزل پيدا كرده است، از وجود جامع تنزل پيدا كرده است و آمده است پايين تا رسيده است به عالم طبيعت، در عالم طبيعت اين وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولياى بزرگ خدا. بنا بر اين، اينكه حديث غدير را ما حساب كنيم كه مىخواهد يك معنويتى را براى حضرت امير يا يك شأنى براى حضرت امير درست كند نيست. حضرت امير است كه غدير را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست كه اسباب اين شده است كه خداى تبارك و تعالى او را حاكم قرار بدهد.
حكومت عدل، ضامن اجراى احكام اسلام
مسأله، مسئله حكومت است، مسأله، مسئله سياست است، حكومتْ عِدْلِ [1] سياست است، تمام معناى سياست است. خداى تبارك و تعالى اين حكومت را و اين سياست را امر كرد كه پيغمبر به حضرت امير واگذار كنند، چنانچه خود رسول خدا سياست داشت و حكومت بدون سياست ممكن نيست. اين سياست و اين حكومتى كه عجين با سياست است، در روز عيد غدير براى حضرت امير ثابت شد. اينكه در روايات هست كه