يك وضعى بود، درس بود براى انسان، عبرت بود. هر چه برويد سراغ اينكه يك قدم برداريد براى اينكه خانهتان بهتر باشد، از معنويتتان به همين مقدار، از ارزشتان به همين مقدار كاسته مىشود. ارزش انسان به خانه نيست، به باغ نيست، به اتومبيل نيست.
اگر ارزش انسان به اينها بود، انبيا بايد همين كار را بكنند. انبيا سيرهشان را ديديد چه جور بوده. ارزش انسان به اين نيست كه انسان يك هياهو داشته باشد، يك اتومبيل كذا داشته باشد، يك رفت و آمد زياد داشته باشد. ارزش روحانيت به اين نيست كه يك بساطى داشته باشد و يك دفترى و يك دستكى داشته باشد. فكر كنيد ارزش انسان را به دست بياوريد، ارزش روحانيت را از دست ندهيد. در كيفيتِ تحصيلِ علوم هم هر چه برويد سراغ تجملات- و ان شاء اللَّه نمىرويد- از علومتان كاسته مىشود. آنهايى كه اين كتابهاى قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگىشان يك زندگى طلبگى بوده، مثل شيخ انصارى و مثل امثال اينها؛ يك زندگى طلبگى بوده. آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ كنند و فقه را به پيش ببرند و مسائل دينى را افزايش بدهند- يعنى فروع را- و آن كتابهاى ارزشمند را عرضه كنند به مردم. براى اينكه، آنها ارزش را به اين نمىدانستند كه من خانهام بايد چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داريم كم است، چهار تا. شما خيال مىكنيد كه اگر ده تا اتاق هم باشد كافى براى شما هست؟ خير، اگر همه اين دنيا را به يك كسى بدهند، كافى نيست، مىگويد: بايد برويم جاى ديگر. اين فطرت انسان است، فطرت خداخواهى است.
اين يكى از فطرتهايى است كه هر كس هر چه بيابد، آن گمشده خودش را نيافته، آن گم شده يك چيز ديگرى است و لهذا آن كه دنبال قدرت مىرود، قدرت مطلق مىخواهد، «قدرت مطلق خداست». آن كه دنبال علم مىرود، علم مطلق مىخواهد، «علم مطلق علم خداست». هر كه دنبال هر كمالى برود يا هر چيزى برود، آن كمال مطلقش را مىخواهد و همه خدا را مىخواهند، خودشان نمىدانند. عذابهايى كه به ما مىشود براى حجابهايى كه در ما هست. آن كه حجابها را پاره كرده است، ارزشها را مىفهمد و رسيده به آن جايى كه بايد بفهمد.