امانت بزرگى از دست اين ملت تحويل گرفتيد و مقتضاى امانتدارى اين است كه آن را به طور شايسته حفظ كنيد و به طور شايسته به نسل آينده و دولتهاى آينده تحويل بدهيد، و مادامى كه اين طور باشيد ملت پشت شماست، و مادامى كه ملت همراه شما باشد هيچ آسيبى به شما و به كشور نمىرسد.
يكى از انگيزههايى كه ديكتاتورى پيش مىآورد اين است كه ديكتاتورها مىبينند ملت همراهشان نيست، اعمال ديكتاتورى مىكنند. يكى از انگيزههاست البته، انگيزههاى ديگر هم دارد. چنانچه ملتها همراه دولت باشند، وجهى پيدا نمىكند كه ديكتاتورى بكنند با ملت خودشان، مجهز مىشوند براى كسانى كه به آنها حمله مىكنند.
وقتى كه ملت جدا باشد از دولت و دولت هم بخواهد از ملت استفاده كند و بدوشد ملت را، ديكتاتورى پيش مىآيد. در اين رژيمهاى سابق شاهنشاهى وضع اين طور بود كه مردم حال گريز داشتند، و اينها مىخواستند آنها را با فشار نگه دارند و از آنها بدوشند، از اين جهت ديكتاتورى پيدا مىشد. شاهش ديكتاتور بود و- عرض مىكنم كه- استاندارهايشان هم همين طور، و فرماندارهايش هم همين طور، و شهربانىاش هم همين طور، و همهشان، ارتش هم همين معنا بود. براى اينكه، اينها مىديدند كه مردم با آنها همراه نيستند، آنها هم كه مىخواهند استفاده بكنند، مسأله هم استفاده بود، نه مسأله براى انگيزه انسانى بود، براى استفاده بود، از اين جهت، اين انگيزه ديكتاتورى مىشد، تو سر مردم زدن مىشد. آن روزى كه شما احساس كرديد كه مىخواهيد فشار به مردم بياوريد بدانيد كه ديكتاتور داريد مىشويد. بدانيد كه مردم معلوم مىشود از شما رو برگرداندهاند. مادامى كه مردم هستند و كمك دارند به شما مىكنند، شما اگر مردم نبودند نمىتوانستيد اين جنگ را اداره بكنيد، اين شك ندارد. مردم اداره كردند، يعنى اين سپاه مردمند، اين بسيجىها مردمند، ارتش هم امروز مردم است. اگر ارتش سابق بود همان طورى كه خيال كرده بود صدام، خيالش به واقعيت مىپيوست. براى اينكه، يك ارتشى بود كه انگيزه اسلامى نداشت و انگيزه منافع شخصى داشت و به مجرد اينكه وارد مىشدند آنها هم دست بر مىداشتند. خوب، ما سابق ديديم كه وقتى كه جنگ