تهذيب عمل از آنچه خلاف رضاى او- جلّ و علا- است، و مواظبت به اعمال صالحه از قبيل واجبات كه در رأس است و مستحبات به قدر ميسور و به قدرى كه انسان را به عُجب و خودخواهى دچار نكند.
دخترم! عُجب و خودپسندى از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است.
اگر اندكى به عظمت خلقت به اندازهاى كه تا كنون بشر با همه پيشرفت علم به شمّهاى از آن آگاه شده است تفكر شود، حقارت خود و همه منظومههاى شمسى و كهكشانها را ادراك مىكند و عظمت خالقِ آنها را اندكى مىفهمد و از عُجب و خودبينى و خودپسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مىنمايد. در قصه حضرت سليمان نبى اللَّه- عليه السلام- مىخوانيم آن گاه كه از وادى نَمل مىگذرد: قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ.[1] نمله، سليمان نبى با همراهانش را به عنوان لَا يَشْعُرُونَ توصيف كند و هُدهُد به او مىگويد: أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ. [2] و كوردلان نطق نَمله و طير را نمىتوانند تحمل كنند، چه رسد به نطق ذرات وجود و آنچه در آسمانها و زمين است كه خالق آنان مىفرمايد: ... إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ.[3] انسان كه خود را محور خلقت مىبيند- هر چند انسان كامل چنين است- در نظر ساير موجودات معلوم نيست چنين باشد، و بشر رشد نيافته چنين نيست مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ.[4] اين مربوط به رشد علمى به استثناى تهذيب است و در وصف او كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُ[5] آمده است.
دخترم! پيمبران مبعوث شدند تا رشد معنوى به بشر دهند و آنان را از حجابها برهانند،
[1] سوره نمل، آيه 18: «مورچهاى گفت: اى مورچگان به خانههاى خود اندر شويد مبادا سليمان و سپاهيانش ندانسته شما را پايمال كنند»
[2] سوره نمل، آيه 22: «من بر آنچه تو از آن آگاه نشدهاى آگاهى يافتم»
[3] سوره اسراء، آيه 44: «هيچ موجودى نيست مگر آنكه ستايش او تسبيح گويى خداست، لكن شما تسبيح آنها را فهم نمىكنيد»
[4] سوره جمعه، آيه 5: «وصف حال آنان كه تحمل (علم) تورات كرده و خلاف آن عمل نمودند در مَثَل به درازگوش مانند»