ما نيز اكنون به عرفان فطرى انسانها نظر مىاندازيم و گوييم: در فطرت و خلقت، انسان امكان ندارد به غير كمال مطلق توجه كند و دل ببندد، همه جانها و دلها به سوى اويند و جز او نجويند و نخواهند جُست و ثناخوان اويند و ثناى ديگرى نتوانند كرد، ثناى هر چيز ثناى اوست، گرچه ثناگو تا در حجاب است گمان كند ثناى ديگرى مىگويد، در تحليل عقلى كه خود حجابى است نيز چنين باشد.
آنكه كمال- هر چه باشد- مىطلبد عشق به كمال مطلق دارد نه كمال ناقص. هر كمال ناقص محدود به عدم است و فطرتْ از عدمْ تنفّر دارد. طالب علم، طلب علم مطلق مىكند و عشق به علم مطلق دارد و همچنين طالب قدرت و طالب هر كمال. به فطرت، انسان عاشق كمال مطلق است و در كمالهاى ناقص آنچه مىخواهد كمالِ آن است نه نقص، كه فطرت از آن مُنزجِر است، و حجابهاى ظلمانى و نورانى است كه انسان را به اشتباه مىاندازد. شاعران و مديحه سرايان گمان مىكنند مدح فلان امير قدرتمند يا فلان فقيه دانشمند را مىكنند، آنان مدح و ثناى قدرت و علم را مىكنند نه به طور محدود، گرچه گمان كنند محدود است. و اين فطرت امكان تبديل و تغيير ندارد لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ.[1] و تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و خَرْق حُجُب حتّى حُجُب نورى را نكرده، فطرتش محجوب است و خروج از اين منزل علاوه بر مجاهدات، محتاج به هدايت حق تعالى. در مناجات مبارك شعبانيّه مىخوانى: «
[1] سوره روم، آيه 30: «در آفرينش خدا تغييرى نيست و اين است آيين استوار حق»
[2] بارالها، بريدگى كامل (از متعلقات) را براى توجه به خودت ارزانيم فرما، و چشم دلهايمان را به فروغ نظر كردن به خودت روشن گردان تا ديدگان دل پردههاى نور را دريده، به معدن عظمت و جلال برسد و جانهايمان به عزّ قدس تو تعلق يابند.
الها، مرا در شمار آنان قرار ده كه صدايشان زدى پس پاسخت دادند و نيم نگاهى به آنان كردى پس در برابر جلال تو مدهوش شدند در نتيجه با آنان راز و نياز سرّى كردى. إقبال الأعمال: 687.