مطلب ديگرى كه باز انسان را مىترساند كه خداى نخواسته، مبادا اين انقلاب به واسطه اين مطلب صدمه ببيند، و بدانيد كه مىبيند اگر خداى نخواسته بشود، و او اين است كه بين آقايان در بلاد اختلاف باشد. اگر در صنف- فرض كنيد كه- كاميونداران و آنهايى كه شغلهاى مختلف دارند، اگر اختلافى در بين آنها وارد بشود، به صنف ديگر سرايت نمىكند. كاميوندارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هيچ كارى ندارند، سرايت هم نمىكند، اما اگر در صنف ما اختلاف پيدا بشود، اين اختلاف به بازار هم كشيده مىشود، به خيابان هم كشيده مىشود؛ براى اينكه شما هادى مردم هستيد، مردم توجه دارند. قهراً يك دسته دنبال شما، يك دسته دنبال آن كسى كه با شما مخالف است و يك وقت مىبينيد كه در همه ايران يك اختلافى از ناحيه ما پيدا شده است، مايى كه همه دعوت مىكنيم به اينكه مردم با هم باشند.
اتحاد كلمه، ملت را به اينجا رسانده است، خودمان اختلاف پيدا كنيم! و اين را من به شما عرض كنم، ما و شما نبايد خودمان را بازى بدهيم. اختلاف ريشهاش از حب نفس است. هر كس خيال مىكند كه من براى خدا اين آقا را باهاش اختلاف مىكنم، يك وقت درست بنشيند در نفس خودش فكر كند ببيند ريشه كجاست. حسن ظن به خودش نداشته باشد، سوء ظن داشته باشد. ريشه همان ريشه شيطانى است كه آن حب نفس انسان است.
و اين اختلاف اگر خداى نخواسته در بين آقايان پيدا بشود، در هر شهرى كه پيدا بشود قهراً اين اختلاف به بازار مىكشد، به خيابان مىكشد و آن چيزى كه اين جمهورى را حفظ كرده وحدت و انسجام اين جمعيت است. يعنى ملت همه با هم بودند كه توانستند يك همچو معجزهاى را ايجاد كنند. اگر چنانچه به واسطه اختلاف ماها يك وقت اختلاف به بازار هم بكشد كه خواهد كشيد، به خيابانها هم بكشد، به اصناف ديگرى هم بكشد، اين تمام وِزرش به گردن ماست. اينكه شما خيال كنيد كه نه، من براى خدا اين آقا را مثلًا به او چه مىكنم، اين اشتباه است. براى خدا نيست. انسان گول نفس اماره خودش را مىخورد و گول شيطان را مىخورد. گول مىخورد به اينكه چيزهايى كه در ديگران است هى به نظرش مىآيد خيلى بد است، خيلى كار بدى دارد مىشود، دارد اسلام از