اما غير اهل علم، بعضى از اهل مناسك و عبادت نيز بسيار به مردم تكبر كنند و آنها را حقير شمارند و تحقير كنند، ساير مردم را، حتى علما را، اهل نجات ندانند، هر وقت از علم سخنى پيش آيد، گويند علم بىعمل چه فايده دارد؟ عمده عمل است، و به عملى كه خود اشتغال دارند خيلى اهميت مىدهند، و به همه طبقات از روى كبر و عجب نظر كنند، با اينكه اگر اهل عبادت حقيقى و اخلاص باشد بايد عملش او را اصلاح كند. نماز از منكر و فحشا نهى مىنمايد و معراج مؤمن است، اين پنجاه سال نماز خوان و مواظب اعمال واجبه و مستحبه، به رذيله كبر، كه الحاد است، و عجب، كه از فحشاء و منكر بزرگتر است، متصف شده و به شيطان و خلق او نزديك گرديده! نمازى كه از فحشا نهى نكند و نگاهدار قلب نباشد، بلكه به واسطه كثرت آن قلب ضايع گردد، نماز نيست. نمازى كه وقتى خيلى مواظبت كردى از او، تو را به شيطان و خاصه او، كه كبر است، نزديك كند نماز نيست، نه آنكه نماز اين اقتضا را دارد. اينها كبر حاصل از علم و عمل.
و اما آنچه از غير اينها حاصل شود نيز برگشت كند به رؤيت يك نحو كمال در خود و غير را فاقد آن ديدن. مثلا كسى كه داراى نسب و حسب است، بر فاقد آن تكبر كند گاهى. و كسى كه داراى جمال و زيبايى است، بر فاقد آن يا طالب آن تكبر نمايد. يا مثلا داراى اتباع و انصار و قبيله و تلاميذ و غير آن، بر فاقد آن تكبر فروشد.
پس روىهمرفته، سبب كبر رؤيت كمال متوهّم است و بهجت به آن و عجب به آن، و فاقد ديدن غير است از آن. حتى صاحبان اخلاق فاسده و اعمال قبيحه نيز گاهى به غير خود كبر كنند، چون آن را كه در خود است يك نحو كمال انگارند! و بدان كه صاحب صفت كبر گاهى به واسطه بعضى جهات خوددارى كند از اظهار آن و هيچ ترتيب آثار ندهد، ولى اين شجره خبيثه در قلبش ريشه دارد، و لهذا از او تراوش كند آثار وقتى كه از حال طبيعى خارج شود. مثل آنكه غضب عنان را از دست او بگيرد، در آن حال شروع كند به اظهار كبريا و عظمت و دارايى خود را از هر قبيل است- علم است يا عمل يا چيز ديگر- به چشم ديگرى كشد و بر او افتخار كند.
و گاهى ظاهر كند كبر خود را و اعتنا به جهات خارجيه نكند، و شدت كبر آن را گسيخته عنان كند، پس، گاهى ظاهر شود كبر در اعمال و حركات و سكناتش، مثل آنكه تقدم در مجالس كند و از ديگران در ورود و خروج جلو افتد، و فقرا را در مجلس خود راه ندهد، و ترك مجالست آنها كند، و براى خود حريم قرار دهد، و در راه رفتن