قسم است: شكر قلب، و آن تصور نعمت است. و شكر به زبان، و آن ثناى بر منعم است. و شكر به ساير اعضا، و آن مكافات نعمت است به قدر استحقاق آن.» [1] و عارف محقق، خواجه انصارى [2]، فرمايد: «شكر اسمى است براى معرفت نعمت، زيرا كه آن طريق معرفت منعم است.» [3] و شارح محقق گويد:
«تصور نعمت از منعم و معرفت اينكه آن نعمت اوست عين شكر است. چنانچه از حضرت داود، عليه السلام، روايت شده كه گفت: «اى پروردگار، چگونه شكر تو كنم با آنكه شكر نعمت ديگرى است و شكرى خواهد!» خداى تعالى وحى فرمود به سوى او: «اى داود، وقتى كه دانستى كه هر نعمتى كه به تو متوجه است از من است شكر مرا كردى.» [4] نويسنده گويد كه آنچه را كه اين محققين ذكر فرمودند مبنى بر مسامحه است.
و الا شكر عبارت از نفس معرفت به قلب و نفس اظهار به لسان و عمل به جوارح نيست، بلكه عبارت از يك حالت نفسانيه است كه آن حالت خود اثر معرفت منعم و نعمت و اينكه آن نعمت از منعم است مىباشد، و ثمره اين حالت اعمال قلبيه و قالبيه است. چنانچه بعضى محققين قريب به اين معنى فرمودند گر چه آن فرموده نيز خالى از مسامحه نيست. فرموده است: «بدان كه شكر مقابل نمودن نعمت است به قول و فعل و نيّت. و از براى آن سه ركن است:
اوّل، معرفت منعم و صفات لايقه به او، و معرفت نعمت از حيث اينكه آن نعمت است. و كامل نشود اين معرفت مگر آنكه بداند كه تمام نعمتهاى ظاهره و خفيه از حق تعالى است و ذات مقدس او منعم حقيقى است، و وسايط هر چه هست منقاد حكم او و مسخر فرمان او هستند.
دوم، حالتى است كه ثمره اين معرفت است. و آن خضوع و تواضع و سرور به نعمت است از جهت آنكه آن هديهاى است كه دلالت كند بر عنايت منعم به تو. و علامت آن آنست كه فرحناك نشوى از دنيا مگر به آن چيزى كه موجب قرب به حق شود.
سوم، عملى است كه ثمره اين حالت است. زيرا كه اين حالت وقتى در قلب پيدا شد، يك حالت نشاطى براى عمل موجب قرب حق در قلب حاصل شود، و آن عمل متعلق است به قلب و زبان و ديگر جوارح. اما عمل قلب، عبارت است از قصد تعظيم و تحميد و تمجيد منعم و تفكر در صنايع و افعال و آثار لطف او و قصد رساندن خير و احسان نمودن بر جميع بندگان او. و اما عمل زبان، اظهار آن مقصود