است به تحميد و تمجيد و تسبيح و تهليل و امر به معروف و نهى از منكر و غير آن. و اما عمل جوارح، استعمال نعمت ظاهر و باطن است در طاعت و عبادت او و استعانت نمودن به آنها در نگهدارى از معصيت و مخالفت او، چنانچه چشم را استعمال كند در مطالعه مصنوعات و قرائت كتاب خدا و تذكر علوم مأثوره از انبيا و اوصيا، عليهم السلام، و همين طور ساير جوارح.»- انتهى كلامه مترجما. [1]
فصل در چگونگى شكر است
بدان كه شكر نعمتهاى ظاهره و باطنه حق تعالى يكى از وظايف لازمه عبوديت و بندگى است كه هر كس به قدر مقدور و ميسور بايد قيام به آن نمايد، گر چه از عهده شكر حق تعالى احدى از مخلوقات بر نمىآيد. و غايت شكر معرفت عجز از قيام به حق آن است، چنانچه غايت عبوديت معرفت عجز به قيام به آن است، چنانچه رسول اكرم، صلّى اللّه عليه و آله، اعتراف به عجز فرموده است [2] با آنكه احدى از موجودات قيام به شكر و عبوديت مثل ذات مقدس آن سرور ننمودند، زيرا كه كمال و نقص شكر تابع كمال و نقص معرفت منعم و عرفان نعم اوست. لذا احدى قيام به حق شكر نتواند كرد.
وقتى عبد شكور شود كه ارتباط خلق را به حق و بسط رحمت حق را از اوّل ظهور تا ختم آن و ارتباط نعم را به يكديگر و بدء و ختم وجود را على ما هو عليه بداند. و معرفت آن براى خلّص اولياء، كه اشرف و افضل آنها ذات مقدس نبى ختمى، صلّى اللّه عليه و آله، است، رخ ندهد. و ساير مردم محجوب از بعض مراتب آن، بلكه بيشتر و بزرگتر مراتب آن، هستند. بلكه تا در قلب بنده حقيقت سريان الوهيت حق نقش نبندد و ايمان نياورد به اينكه لا مؤثّر في الوجود إلّا اللّه و كدورت شرك و شك در قلب اوست، شكر حق را چنانچه شايد و بايد نتوان انجام داد. كسى كه نظر به اسباب دارد و تأثير موجودات را مستقل مىداند و نعم را به ولّى نعم و صاحب آن ارجاع نمىكند، كفران به نعمت حق تعالى [كرده] است، بتهائى تراشيده و هر يك را مؤثرى داند. گاهى اعمال را به خود نسبت دهد، بلكه خود را متصرف در امور مىداند، و گاهى طبايع عالم كون را مؤثرات بخواند، و گاهى نعم
[1] المحجة البيضاء، ج 7، ص 144، «بيان حد الشكر و حقيقته».