فهو ساقط. و إنّما أراد بالزّهد في الدّنيا لتفرغ قلوبهم لآخرة. [1] سفيان بن عيينة، راوى حديث سابق، گفت سؤال كردم از حضرت صادق، عليه السلام، از فرموده خداى عزّ و جلّ كه در وصف روز قيامت مىفرمايد: يوم لا ينفع مال و لا بنون. إلّا من أتى اللّه بقلب سليم.[1] (روزى كه نفع نمىدهد مال و نه اولاد، مگر كسى كه بيايد با قلب سالم) فرمود: «قلب سليم آن است كه ملاقات مىكند پروردگار خود را و حال آنكه نيست در آن احدى سواى او.» فرمود: «و هر قلبى كه در آن شرك يا ترديد باشد، ساقط است آن. و جز آن نيست كه اراده فرموده خدا زهد را در دنيا تا فارغ شود دلهاى آنها براى آخرت.» البته قلوبى كه در آن غير حق راه داشته باشد و دستخوش شرك و شك باشد، چه شرك جلى و چه شرك خفى، از درجه اعتبار در محضر قدس پروردگار ساقط است. و از شرك خفى است اعتماد بر اسباب و ركون بر غير حق. حتى در روايت. [2] وارد است كه تحويل انگشترى براى ياد ماندن مطلبى در خاطر از شرك خفى است. [3] و راه داشتن غير حق در دل از شرك خفى به شمار مىرود. و اخلاص نيت اخراج غير حق است از منزلگاه آن ذات مقدس. چنانچه براى شكّ نيز مراتبى است كه بعض از آن را شك جلى و بعضى را شك خفى بايد دانست كه از ضعف يقين و نقصان ايمان حاصل شود. مطلق اعتماد بر غير حق و توجه به مخلوق از ضعف يقين و سستى ايمان است، چنانچه تزلزل در امور نيز از آن است. و مرتبه اخفاى شك، حالت تلوين و عدم تمكين در توحيد است. پس، توحيد حقيقى اسقاط اضافات و تعينات و كثرات است، حتى كثرات اسمائى و صفاتى، و تمكين در آن خلوص از شك است. و «قلب سليم» قلب خالى از مطلق شرك و شك است.
و در اين حديث شريف كه مىفرمايد: «و إنّما أراد بالزّهد ... اشاره به آن است كه غايت زهد در دنيا [آن است كه] كمكم قلب از آن منصرف شود و متنفر گردد، و توجه به مقصود اصلى و مطلوب واقعى پيدا كند.
و از صدر حديث ظاهر شود كه مقصود از «آخرت» غايت القصواى دايره وجود و نهايت رجوع است، و آخرت به قول مطلق همان است. بنابراين، دنيا تمام دايره ظهور، و زهد در آن مستلزم خلوص قلب است از غير حق تعالى. پس، هر كس كه در قلب او غير حق باشد و توجه به اغيار داشته باشد، چه از امور ملكى مادى باشد يا
[1] [سفيان] گفت از امام صادق (ع) از اين كلام خداوند عز و جل: «جز كسى كه با قلب سليم نزد خدا آيد.» سؤال كردم. فرمود: «صاحب قلب سليم كسى است كه پروردگارش را ملاقات كند در حالى كه قلب او متوجه جز خدا نباشد. و هر دلى كه در آن شرك و ريبى باشد ساقط است. و [پيامبران و اولياى خدا] زهد از دنيا را اختيار كردند تا دلشان براى آخرت فارغ باشد.» اصول كافى، ج 2، ص 16، «كتاب الايمان و الكفر»، «باب الاخلاص»، حديث 5، و در آن به جاى «أراد بالزهد»، اراد و الزهد آمده است.
[2] حديث در «وسايل» در احكام ملابس است. و صاحب وسايل، فتوى به عدم جواز داده است، مگر در عدد ركعات كه منصوص است، لكن سوق روايت، شهادت بر كراهت دهد (منه عفى عنه).
[3] قال أبو عبد اللّه (ع): أنّ الشّرك أخفى من دبيب النّمل. و قال: منه تحويل الخاتم ليذكر الحاجة، و شبه هذا.
(امام صادق (ع) فرمود: همانا شرك از راه رفتن مورچه پنهانتر است. و فرمود: از جمله شرك گرداندن انگشترى است براى آنكه حاجت خود را از ياد نبرد، و مانند آن). معانى الاخبار، «باب نوادر المعانى»، ص 379، حديث 1. وسائل الشيعة، ج 3، ص 409، «باب احكام الملابس، باب 61.