لفظ چيز ديگر نيست: ايمان به عدل با حسد منافى است. تو اگر او را عادل مىدانى، تقسيم او را هم عادلانه بدان. چنانچه در حديث شريف فرمود حق تعالى مىفرمايد: «حسود رو برگردان است از قسمتهايى كه بين بندگان كردهام، و غضبناك است از نعمتهاى من.» قلب فطرتا در مقابل قسمت عادلانه خاضع است و از جور و اعتساف فطرتا گريزان و متنفر است. از فطرتهاى الهيه، كه در كمون ذات بشر مخمّر است، حب عدل و خضوع در مقابل آن است، و بغض ظلم و عدم انقياد در پيش آن است، اگر خلاف آن را ديد، بداند در مقدمات نقصانى است. اگر ساخط از نعمت و معرض از قسمت شد، از آن است كه آن را عادلانه نمىداند، بلكه، نعوذ باللّه، جائرانه مىداند، نه اينكه قسمت را عادلانه مىداند و از او معرض است، و نقشه را مطابق نظام اتمّ و مصالح تامه مىداند و غضبناك از اوست. هيهات كه ايمان ما ناقص است و مطالب عقلى برهانى از حد عقل و ادراك به حدّ قلب وارد نشده. ايمان به گفتن و شنيدن و خواندن و بحث و قيل و قال نيست، خلوص نيت مىخواهد.
خداجو خداياب است، معارف طلب معارف جوست. من كان في هذه أعمى فهو في الآخرة أعمى و أضلّ سبيلا. [1] و من لم يجعل اللّه له نورا فما له من نور. [2]
فصل در بيان علاج عملى حسد است
علاوه بر علاج علمى، كه شمهاى از آن ذكر شد، علاج عملى نيز از براى اين رذيله فضيحه است. و آن چنان است كه با تكلف اظهار محبت كنى با محسود و ترتيب آثار آن را دهى، و مقصودت از آن علاج مرض باطنى باشد. نفس تو را دعوت مىكند كه او را اذيت كن، توهين كن، دشمن داشته باش، مفاسد او و مساوى او را به تو عرضه مىدارد، تو به خلاف ميل نفس به او ترحم كن و تجليل و توقير نما، زبان را به ذكر خير او وادار كن، نيكوييهاى او را بر خود و بر ديگران عرضه دار، صفات جميله او را خاطر نشان خود كن. گر چه اينها كه مىكنى در اول امر با تكلف است، از روى مجاز و غير واقع است، ليكن چون مقصود اصلاح نفس و بر طرف كردن اين نقص و رذيله است بالاخره به حقيقت نزديك مىشود و كمكم تكلف كم مىشود و نفس عادى مىشود و واقعيت پيدا مىكند. لااقل به نفس عرضهدار و بفهمان كه اين شخص بنده خداست و شايد خداوند تعالى به او نظر لطف داشته كه او را متنعم كرده
[1] «هر كسى در اين جهان نابينا بوده باشد، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر خواهد بود.»
[2] «هر كه خداوند براى او نورى قرار نداده، هيچ نورى براى وى نيست.» (نور- 40).