قصيده بهاريه انتظار
آمد بهار و بوستان شد رشك فردوس برين
گُلها شكفته در چمن، چون روى يار نازنين
گسترده باد جانفزا، فرش زمرّد بىشمر
افشانده ابر پرعطا بيرون ز حد، دُرّ و ثمين
از ارغوان و ياسمن طرف چمن شد پرنيان
وز اقحوان و نسترن سطح دَمَن ديباى چين
از لادن و ميمون رسد هر لحظه بوى جانفزا
وز سورى و نعمان وزد هر دم شميم عنبرين
از سُنبل و نرگس جهان، باشد به مانند جنان
وز سوسن و نسرين زمين، چون روضه خُلد برين
از فرط لاله بوستان گشته به از باغ ارَم
وز فيض ژاله گُلستان، رشك نگارستانِ چين
از قُمرى و كبك و هزار آيد نواى ارغنون
وز سيره و كوكو و سار، آواز چنگ راستين