پس، در مقام ركوع چون سالك را دعوى آن است كه در دار وجود علم و قدرت و حياة و ارادهاى جز از حق نيست و اين دعوى بسيار بزرگ و مقام بسيار دقيقى است و از امثال ما اين دعاوى نشايد، به باطن ذات بايد به درگاه مقدّس حقّ روى تضرّع و مسكنت و ذلّت آوريم و عذر قصور و تقصير خواهيم، و نقصان خود را به عين عيان و شهود وجدان دريابيم، شايد كه از مقام مقدّس توجّهى و عنايتى شود و حال اضطرار اسباب دستگيرى ذات مقدّس شود- امَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ اذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء.[562]
فصل سوّم در صلاة معراج رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم وارد است
كه پس از ركوع خطاب عزّت رسيد: فانظر إلى عرشى. قال رسول اللّه. فنظرت إلى عظمة ذهبت لها نفسي و غشى علىّ، فالهمت ان قلت: «سبحان ربّى العظيم و بحمده» لعظم ما رأيت. فلمّا قلت ذلك، تجلّى الغشى عنّى، حتّى قلتها سبعا الهم ذلك، فرجعت إلىّ نفسي كما كانت ... [1] الحديث.
نظر كن اى عزيز به مقام عظمت سلوك سرور كلّ و هادى سبل صلّى اللّه عليه و آله، كه در حال ركوع، كه نظر به مادون خود است، نور عرش را ببيند، و چون نور عرش در نظر اولياء جلوه ذات است بىمرآت، تعيّن نفسي از بين برود و حالت غشوه و صعق دست دهد. پس، ذات مقدّس به عنايات ازلى از آن وجود شريف دستگيرى فرمود، و با الهام حبّى «تسبيح» و «تعظيم» و
______________________________ [1]- «... به عرش من بنگر. رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله فرمود: پس به عظمتى نگريستم كه از ديدنش جانم بشد و بىهوش شدم. آنگاه پس از ديدن آن عظمت به من الهام شد و گفتم: سبحان ربّى العظيم و بحمده. (منزّه است پروردگار بزرگ من و سپاس او راست.) پس چون اين بگفتم از حالت غشوه به در آمدم. تا اينكه با الهامات پىدرپى هفت بار آن را مىگفتم. پس به خود آمدم و به حال عادى خود بازگشتم ...». علل الشرائع، ص 315. بخشى از حديث «صلاة معراج».