يكسره دست از پا خطا نكنيم و با سردى و سستى مخلّد در ارض طبيعت بمانيم. نه، چنين نيست كه توهّم شده است. بلى، من نيز گويم كه مقام خاص كمّل اهل اللّه براى احدى ميسور نيست، ولى از براى مقامات معنويّه و معارف الهيّه مدارجى بىپايان و مراتبى فراوان است كه بسيارى از آن مقامات و معارف و حالات و مدارج را براى نوع ميّسر است اگر سردى و سستى خود آنها بگذارد و عناد و تعصب اهل جهل و عناد دست از قلوب بندگان خدا بردارد و شيطان راه سلوك آنها نگردد.
پس، ادب حضور براى ما آن است كه در اول امر چون از مرتبه حسّ و ظاهر تجاوز ننموديم و جز عظمت و جلالت دنيايى چيزى در نظر نداريم و از عظمتهاى غيبيّه الهيّه بىخبر هستيم، محضر حق را بايد چون محضر سلطانى عظيم الشّأن كه قلب عظمت او را ادراك كرده بدانيم، و به قلب خود بفهمانيم كه همه عظمتها و جلال و كبرياها جلوهاى از عظمت عالم ملكوت است كه تنزّل كرده در اين عالم، و عالم ملكوت در جنب عوالم غيبيّه قدر محسوسى ندارد. پس به قلب بفهمانيم كه عالم محضر مقدّس حق است و حق تعالى حاضر در جميع امكنه و احياز است، و خصوصا نماز كه اذن خاصّ حضور است و ميعاد مخصوص ملاقات و مراوده با حضرت احديّت است. پس، چون قلب را مستشعر به عظمت و حضور كرديم و لو اينكه در اول امر با تكلّف باشد، ولى كمكم قلب انس مىگيرد و اين مجاز حقيقت پيدا مىكند. پس، چون به آداب صوريّه معامله با مالك الملوك و سلطان السّلاطين قيام نموديم و ادبهاى حضور ظاهرى را بهجا آورديم، در دل نيز تأثير حاصل شود و قلب استشعار عظمت نمايد و كمكم به نتايج مطلوبه انسان برسد. و همينطور راجع به اثاره حبّ و عشق كه آن نيز با تحصيل و رياضت حاصل شود.
پس، در اول امر رحمتهاى صوريّه و الطاف حسّيّه حق تعالى را به قلب وانمود بايد كرد و مقام رحمانيّت و رحيميّت و منعميّت را به قلب رساند تا كمكم قلب انس گيرد و از ظاهر به باطن اثر حاصل آيد و مملكت باطن از آثار جمال نورانى گردد و نتايج مطلوبه حاصل شود. و انسان اگر قيام به امر كند و