responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 4  صفحه : 178

عللی که وجود پیدا کردهاند به آن ضرورت بخشیدهاند. چطور میشد که این واقع نشود؟ [به این صورت که] علت آن وجود پیدا نکند؛ و آن علت چرا وجود پیدا کرده؟ باز هم مجموع شرایط و عللی به آن ضرورت بخشیده است. میرویم سراغ آن علت اصلی، به آن هم مجموع عللی ضرورت بخشیده است. پس با اینکه موجودات عالم- به قول ما و آنها- همه ممکنات هستند، همه واجبات هستند اما واجبات بالغیر. هر واجبی را اگر بپرسند «چرا ضرورت پیدا کرد؟» میگوییم چون علتش به آن ضرورت بخشید.

سینویها میگویند اگر تمام نظام هستی از ممکنات تشکیل شده بود، این ضرورتی که الآن قبول داریم نبود. این ضرورتی که الآن تو هم قبول داری، به دلیل وجود واجبالوجود بالذات است.

چون خدا در عالم هست این نظام عالم نظام ضرورت است و اگر خدا یعنی واجبالوجود بالذاتی در عالم نباشد، نه مخلوق و موجودی هست و نه میتواند این موجودهای مخلوق ضروری باشند، چرا؟ برای اینکه وجود این موجود ممکن وقتی ضرورت پیدا میکند که تمام راههای نیستی بر آن بسته باشد. مثلا اگر این موجود ممکن ده علت دارد، اگر نُه علت وجود داشته باشد و یکی وجود نداشته باشد، یک راه نیستی که برایش باز باشد، آن ممکن وجود پیدا نمیکند. پس اشیاء آن وقتی ضرورت پیدا میکنند که تمام راههای نیستی بر آنها بسته باشد. اینکه شما الآن میبینید که این عالم هست و ضروری است [به این جهت است که] تمام راههای نیستی بر عالم بسته شده است. منتها شما میگویید این نظامْ همه ممکنات است، من میگویم این نظام منتهی میشود به یک واجبالوجود. از من و شما- هر دو- میپرسند این [موجود] چرا وجود پیدا کرده است و چرا ضرورت دارد که وجود پیدا کند؟ میگوییم به حکم اینکه این علت وجود داشته و ضرورت پیدا کرده است. میبینیم این سؤال جواب پیدا کرد. میرویم سراغ این علت، این چرا وجود و ضرورت پیدا کرده است؟ میگویید چون علتش بود، نمیتوانست نباشد. میبینیم راست میگویید. میرویم سراغ این علت، باز شما میگویید چون علتش بود، نمیتوانست نباشد. میگوییم درست است.

یک فرض دیگر در اینجا هست و آن این است: اگر من بگویم «الف» چرا وجود دارد؟

میگویید چون «ب» وجود دارد. میگویم «ب» وجود پیدا نکند که «الف» هم وجود پیدا نکند.

میگویید چون «ج» بود، «ب» هم نمیتوانست نباشد. یکدفعه میگویم «سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی»، چرا الف «نیست» نیست تا اینکه نه «ب» باشد، نه «ج» باشد، نه «د» باشد ... الی غیرالنهایه؟ یعنی چرا اصلا بر عالمْ نیستی مطلق حکومت نمیکند؟ چه چیزی راه نیستی را بر جمیع عالم بسته است؟

[جواب این است که] نبودن این شیء بالخصوص [منوط] به این است که هیچ یک از علل آن نباشد، و اگر این عللْ متکی به واجبالوجود بالذات باشند، این [شیء] نمیتواند نباشد، چرا؟ چون

نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 4  صفحه : 178
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست