بعضی از مردم هستند که وقتی به گفتهشان نگاه میکنی، وقتی به نوشته هاشان نگاه میکنی، وقتی به اعلامیه هاشان نگاه میکنی، وقتی به کتابهاشان نگاه میکنی در شگفت فرو میروی و حظ میکنی و خوشت میآید که عجب ملت فهمیدهای، عجب ملت حق شناسی، چه اعلامیههای خوبی دادهاند! خیلی هم تأکید میکنند:
وَ یشْهِدُ اللَّهَ عَلی ما فی قَلْبِهِ خدا را هم گواه میگیرند که اینها را که من میگویم از عمق روحم سرچشمه میگیرد. اما نمیدانی جایش که برسد، روی دنده لجاجت که بیفتد چهها میکند: وَ اذا تَولّی سَعی فِی الْارْضِ لِیفْسِدَ فیها وَ یهْلِک الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ[2] آن وقت که یکمرتبه روی آن دنده لجبازی و خودخواهیاش میافتد، میبینید این حرفهایی که برای او پوچ و بیمعنا بود اینجا اثر ندارد، دنیا را میخواهد زیر و رو کند. سَعی فِی الْارْضِ لِیفْسِدَ فیها میخواهد روی زمین را فاسد کند، وَ یهْلِک الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ و نسل بشر و کشتها و آبادیها را از بین ببرد. در دین، خودی مرز ندارد؛ یعنی فضایل اخلاقی مرز ندارد، و اخلاق دینی دیندار و غیر دیندار نمیشناسد. اول، آیه قرآن را بخوانم، در سوره نساء است:
ای کسانی که ایمان آوردهاید، به شدت به عدالت قیام کنید. وقتی که شهادت میدهید، وقتی که پای حقی در میان است فقط خدا را در نظر بگیرید؛ به ضرر خودتان هم شده است باید شهادت بدهید، به ضرر پدر و مادر هم شده است باید شهادت بدهید، به ضرر اقربین هم شده است باید شهادت بدهید. این تعلیم دین است، و درباره همین تعلیم چقدر ما داستان و حکایت داریم که چون وقت گذشته