پس [از نظر کانت] انسان به حکم وجدانش- نه به حکم دلیلهای فلسفی- یک موجود مختار و آزاد است.
وجدان و اثبات بقا و خلود نفس
از همین جا مسئله بقا و خلود نفس را اثبات میکند. میدانید که یکی از مسائل مهم بشریت همیشه این بوده است که آیا روح یا نفس انسان بعد از مردن، باقی و جاویدان و در عالم دیگری سعادتمند و یا شقاوتمند است؟ یا نه، نفس یا روح انسان با مردن انسان، تمام و فانی میشود؟ این یکی از مهمترین مسائل فکری و فلسفی دنیاست. امروز هم اگر شما به همین دنیای به اصطلاح ماشینی اروپا بروید، باز فلاسفه بزرگ اروپا را میبینید که بعضی از آنها مادی هستند و بعضی روحی.
کانت معتقد است که با براهین فلسفه نمیشود بقا و خلود نفس را اثبات کرد ولی وجدان انسان میگوید نفس باقی و خالد است، همیشه هست و در دنیای دیگری پاداش یا کیفر میبیند. میگوید دلیلش این است:
وجدان انسان دائم به او فرمان میدهد صداقت را، امانت را، درستی را، عدالت را. انسان در عمل همیشه میبیند که صداقت و امانت و درستی و عدالت و غیره لزوماً در این دنیا پاداش ندارد، و نیز اینها از نظر رسیدن به پاداشهای دنیوی برای انسان قید و بند است. اگر آدمی این قید و بندها یعنی صداقت و امانت و عدالت و غیره را از میان بردارد، [مانع از] [2] جلو پایش برداشته شده، رها میشود.
این مَثَل را من ذکر میکنم: علی بن ابیطالب و معاویه رو در روی همدیگر قرار میگیرند. علی مردی است پایبند عدالت، مخالف با تبعیض، رشوه، دروغ گفتن، فریب دادن. تمام سیاستش بر این اساس است. و معاویه مردی است که پایبند هیچ یک از این حرفها نیست. او میخواهد به هدف و مقصود برسد؛ اگر با عدالت بهتر میشود رسید، عدالت؛ اگر نه، تبعیض، رشوه، مال مردم خوردن، از این گرفتن