نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 22 صفحه : 312
من دهاتی باشد دیده: یک الاغ وقتی که شانه یک الاغ دیگر را میخاراند، او هم فوراً شانه او را میخاراند. اگر دید او شانه او را میخاراند که از این خاراندن خوشش میآید، فوراً شانه رفیقش را میخاراند. «بدی را نیکی کردن کار خواجه عبداللَّه انصاری است». حالا یک چهارمی هم دارد: و نیکی را بدی کردن کار ما مردم ایرانی است!.
شعری است در دیوان منسوب به امیرالمؤمنین، میفرماید:
وَ ذی سَفَهٍ یواجِهُنی بِجَهْلٍ
وَ اکرَهُ انْ اکونَ لَهُ مُجیباً
«سفیه» نه معنایش دیوانه است، بلکه یعنی کسی که رشد فکری ندارد. در این شعر اگر بجای سفیه کسی باشد که رشد فکری و هدف داشته باشد، کار او جنبه اجتماعی پیدا میکند و دیگر جای گذشت نیست. وَ اذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلونَ قالوا سَلاماً[1]. امیرالمؤمنین چنین سخنی میخواهد بفرماید.
وَ ذی سَفَهٍ یواجِهُنی بِجَهْلٍ بسا هست آدمهایی که رشد فکری ندارند، با روی جهالت و نادانی خودشان با من روبرو میشوند، از من بدگویی میکنند، به من فحش میدهند، وَ اکرَهُ انْ اکونَ لَهُ مُجیباً [و من کراهت دارم از اینکه پاسخ آنها را بدهم.]
خیلی اتفاق میافتد که او بر سفاهت و جهالت و بدگویی خودش میافزاید، من بر حلم خودم میافزایم. مَثَل من مَثَل آن عودی است که در آتش میاندازند؛ هرچه آتش بیشتر میسوزد، بیشتر بوی خوشش ظاهر میشود. غرض اینکه حلم نیز یک ارزش اخلاقی است. این شعر در مطوَّل است:
وَ لَقَدْ امُرُّ عَلَی اللَّئیمِ یسُبُّنی
فَمَضَیتُ ثَمَّةَ قُلْتُ لایعْنینی
من بر بعضی اشخاص پست ناکس عبور میکنم (مرور میکنم)، او فحش میدهد، میگویم مقصود او من نبودم.
بازاری و مالک اشتر
داستان مالک اشتر را همه شنیدهاید. او که مردی قوی اندام و قوی هیکل بود از بازار کوفه میگذشت. یک بچه بازاری آنجا نشسته بود. او را نمیشناخت. نوشتهاند یک
[1]. فرقان/ 63 [ترجمه: و هرگاه که مردم نادان به آنها خطاب کنند، با سلامت نفس (و زبان خوش) جواب دهند.][2]. دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ص 11
نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی جلد : 22 صفحه : 312