responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 15  صفحه : 718

میکردند و این آخر عمر را هرطور بود با راحتی گذراند. تا مرد. همه مراقب بودند که یک روزی آن اتاق را تصاحب کنند و برادران دیگر نفهمند. بعد همه فهمیدند که بابا به همه گفته است. گفتند خوب حالا باباست، خواسته که میان همه تقسیم کند. دیدند اینجا رقابت صرف نمیکند باید با همدیگر سر این گنج بسازند. آمدند بیل و کلنگ آوردند، مقدار زیادی کندند و یک وقت دیدند یک خمره پیدا شد. فهمیدند که گنج بابا این است. خمره را درآوردند، درِ خمره را باز کردند، دیدند که در آن چیزی نیست ولی یک طومار بزرگی هست. گفتند لابد گنجنامه است. طومار را باز کردند، دیدند به خط درشت و خوانا نوشته:

خدای داند و من دانم و تو هم دانی

که یک فلوس ندارد عبید زاکانی

عین همین رقابت را الآن کشورهای بزرگ دارند (رقیبها وقتی که عاقل باشند اگر امر مورد رقابت قابل تقسیم و تجزیه باشد با همدیگر رقابت نمیکنند و رقابت تبدیل به همکاری میشود) به همین دلیل که الآن ما میبینیم شوروی چنین کاری کرده.

من نمیفهمم این چه فلسفهای بوده که مارکس این رقابت را یک اصل تخلف ناپذیر دانسته است؟! در بعضی حیوانات باهوش رقابت تبدیل به همکاری میشود. گرگها با همدیگر گاهی به جای رقابت همکاری میکنند. شاید مثلًا در طبیعتِ سگ رقابت بیشتر از همکاری است که «تکالب» ضرب المثل شده است. تکالب یعنی اگر یک لاشهای افتاده باشد، دوتا سگ با همدیگر توافق نمیکنند با اینکه هردو را سیر میکند. وقتی به آن میرسند قبل از هر چیزی شروع میکنند همدیگر را گاز گرفتن و دعوا کردن. ولی گرگها در بردن گوسفند آنچنان با یکدیگر همکاری میکنند که حد ندارد!

در فریمان ما- چون مردمش بیشتر دامدار بودند- قصههای عجیبی از هوش گرگها نقل میکردند. چوپانی برای اخوی ما نقل کرده بود و او برای من نقل کرد که این چوپان گفت که روزی یک وقت من دیدم یک گرگی مثل اینکه مراقب است میخواهد بیاید گوسفندها را ببرد. من به او حمله کردم. دیدم این حیوان میشلد. ما طمع کردیم که این گرگ را هرطور هست بگیریم. (در میان چوپانها هم اگر کسی یک گرگ بگیرد و کلّه گرگ را ببرد نشان بدهد- آنجا کلّه گرگی میگویند- یک جایزه به او میدهند که یک گرگ کم کرده.) شروع کردیم به دنبال کردن، او هم لنگ لنگان میرفت. همینطور میرفت، همینکه ما را خوب از گله دور کرد، یکمرتبه برگشت و مثل تیر خودش را به گله رساند. معلوم شد حقه بازی کرده (خنده استاد و حضار). یا یک گرگ از یک طرف میآید چوپان را دور میکند، آن دیگری از آن طرف حمله میکند گوسفند را میگیرد و میبرد و بعد با همدیگر میخورند.

وقتی که گرگهای درنده در عالم درندگی خودشان این مقدار هوشیاری داشته باشند که بتوانند

نام کتاب : مجموعه آثار ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 15  صفحه : 718
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست