responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : آشنایی با قرآن ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 9  صفحه : 163

يک تجربه عينی

اين مطلب را به مناسبت «وَ اسْرَرْتُ لَهُمْ اسْراراً» میگويم: اوايل تحصيل ما در قم، در حدود سال 1320، من سفری به اصفهان رفتم. چون يکی از دوستانمان، هممباحثه ما [1]، اهل نجفآباد بود با همديگر به نجفآباد رفتيم. در آنجا من با يک آقای پيرمردی آشنا شدم- خدايش بيامرزد- به نام حاج شيخ احمد نجفآبادی. ما در قم میديديم هيچ جا به اندازه نجفآباد اصفهان طلبه ندارد. در همان زمان- با اينکه آن وقت طلبه قم مثل حالا زياد نبود- پنجاه شصت طلبه فقط از نجفآباد بود. هيچ نقطه ديگر که به اندازه آنجا باشد، بلکه شهرهای بزرگ هم، اين قدر طلبه نداشت. چطور شده که اينها اينقدر طلبه دارند؟ به مردی در خود نجفآباد که پسر خود او هم طلبه بود- و طلبه خوبی هم بود- برخورد کردم. الآن هم آن مرد، زنده و پيرمرد است. او جريان زندگی خودش را گفت و ما فهميديم که اين آقا شيخ احمد چه رمزی در اين نجفآباد بهکار برده که اينگونه شده است.

آن مرد میگفت من تا حدود بيست و پنجسالگی يک آدمی بودم که نسبت به مسائل مذهبی خيلی لاقيد و بیاعتنا بودم، و بالخصوص جريانی را هم نقل میکرد که پدر من مرده بود؛ وصيّش يک آقای پيشنمازی بود و او بعد با ما که صغير بوديم چگونه رفتار کرد و من ديگر


[1]. [آيتاللَّه منتظری]

نام کتاب : آشنایی با قرآن ط-صدرا نویسنده : مطهری، مرتضی    جلد : 9  صفحه : 163
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست