روشنتر بگوییم این طریقه مبنی بر این است که خواصی که از راه حس نائل میشویم مهیات متباینه بوده باشند، مثلًا واقعیت صدا غیر از واقعیت نور بوده و به همین قیاس خواص اجسام با یکدیگر تباین نوعی داشته باشند و همچنین اجسام نیز با اختلافات جوهری، متنوّع بوده و هر یک از آنها نوعی به حسب واقعیت جدا از دیگری و دارای خواص جداگانه باشد.
راه یکی از حواس وارد ذهن شدهاند و یا آنکه ذهن فطرتاً واجد آنها بوده؛ و مطابق نظریه «حسیون» کثرت مفاهیم فقط از لحاظ بساطت و ترکب است و تمام مفاهیم بسیطه از راه یکی از حواس خارجی یا داخلی مستقیماً وارد ذهن شدهاند.
هابز از فلاسفه حسی قرن هفدهم (1588- 1679) میگوید:
«استدلال و فکر درست یعنی جمع کردن معلومات با هم یا جدا کردن آنها از یکدیگر، به عبارت دیگر فلسفه یعنی تجزیه و ترکیب، و تجزیه و ترکیب تنها به اجسام تعلق میگیرد و غیر از جسم هر چه هست موضوع فلسفه و علم واقع نمیشود.»
هیوم فیلسوف حسی قرن هجدهم (1711- 1776) پس از آنکه ادراکات را منحصر میکند به آنچه از راه یکی از حواس پیدا شده باشد، میگوید:
«این است تار و پود بافته افکار ما؛ و عقل ما جز ترکیب کردن و مرتبط ساختن این اجزاء و مبادی کار دیگری نمیکند.»
ولی مطابق آنچه در این مقاله تحقیق شد مفاهیم یک نوع کثرتی دارند از لحاظ بساطت و ترکب، و یک نوع کثرتی دارند از لحاظ حقیقت و اعتبار، و از آنچه تاکنون گفته شد معلوم شد که نظریه عقلیون مبتنی بر فطری بودن پارهای از معقولات، قابل قبول نیست و طبق نظریه حسیون نیز بسیاری از مفاهیم بسیط از قبیل تصور وجود و عدم و وحدت و کثرت بلکه علیت و معلولیت که بالضروره ذهن از هر یک از اینها تصور روشن و صریح و صحیحی دارد قابل توجیه نیست و تنها راه صحیح توجیه همان است