اگر چه میان او و سایر علمهای حضوری بی فرق نیست، ولی باید دانست که این علم حضوری (چهار قسم مذکور) خود به خود نمیتواند علم حصولی بار آورد، پس به جای دیگری باید دست دراز نمود.
همان قوه 1 که بر روی پدیده حسی آمده و اجزای صورت حسی و نسب میان
هنگام دیدن در شبکیه پیدا میشود و اعصاب چشم با خواص مخصوص خود تحت شرایط معین تأثیری در آن اثر میکنند و آن را به شکل و صورت مخصوصی در میآورند.
این قسمت از یک لحاظ مهمترین اقسام علمهای حضوری است زیرا بیشتر صورتهای ذهنی که تهیه و بایگانی میشود از همین راه است و از همین راه نفس نسبت به عالم خارج اطلاعاتی کسب میکند.
از اینجا معلوم میشود که آنچه محسوس ابتدائی و در درجه اول است همان آثار مادی است که بر اعصاب ما از راه چشم و گوش و بینی و غیره وارد میشود و فعل و انفعالاتی میکند و مانند جزء بدن ما میشود و ما هیچگاه عالم خارج از وجود خود را بلاواسطه احساس نمیکنیم بلکه آنچه ما از راه حس نسبت به دنیای خارج حکم میکنیم با مداخله یک نوع تجربه و تعقل است و چون ما همواره با این تجربه و تعقل سر و کار داریم و مانند یک دستگاه خود کار همیشه کار میکند از وجودش غفلت داریم، و بعداً توضیح خواهیم داد که حتی اعتقاد به موجود بودن عالم خارج نیز نه مستقیماً از راه احساس به دست آمده و نه بدیهی عقلی است بلکه در تکوین این اعتقاد نیز تجربه و تعقل مداخله کرده است. ما آنجا که حدود حس و عقل، و علم و فلسفه را تعیین میکنیم در این باره توضیح بیشتری خواهیم داد.
[1]. عالم ذهن یا عالم صور اشیاء نزد ما، مخلوق یک دستگاه مجهزی است که اعمال گوناگونی انجام میدهد تا عالم ذهن را میسازد و ما میتوانیم مجموع آن دستگاه را به نام «دستگاه ادراکی» بنامیم.
اعمال گوناگونی که این دستگاه انجام میدهد عبارت است از تهیه صور جزئی و نگاهداری و یاد آوری و تجرید و تعمیم و مقایسه و تجزیه و ترکیب و حکم و استدلال و غیره. همچنانکه سابقاً گفتیم انسان در ابتدا یعنی پیش از آنکه این دستگاه مخصوص به کار بیفتد فاقد ذهن است. به تدریج در اثر فعالیت این دستگاه مجهز به