وجود خود را تا آخرین حد حقیقیاش میفهمید، دیگر نیازی به این همه کاوشهای دور و دراز علمی دانشمندان نبود.
ولی باید متذکر شد که سخن ما در علم حضوری است نه در علم حصولی. آنچه را که ما با بیان گذشته گفتیم که «انسان میداند» با علم حضوری میداند، و آنچه را
نیافته بلکه اندیشه مقید را (با اضافه به «میم»: میاندیشم) یافته، پس قبل از آنکه اندیشه خود را بیابد خود را یافته است.
عجب این است که بعضی از دانشمندان اروپا و بعضی از دانشمندان ایرانی که در آثار ابن سینا مطالعاتی دارند گمان کردهاند که برهان معروف «انسان معلّق در فضا» که شیخ برای اثبات تجرد نفس اقامه کرده، با برهان معروف دکارت یکی است و برهان دکارت عیناً متخذ از ابن سینا است.
یکی دانستن این دو برهان اشتباه بزرگی است زیرا ابن سینا از طریق مشاهده بلاواسطه و مستقیم خود نفس (قسم اول از اقسام علم حضوری) وارد شده و دکارت از طریق شهود آثار نفسانی (قسم دوم) وارد شده و وجود اندیشه را واسطه و مبنا قرار داده و آن را دلیل بر وجود نفس گرفته است.
عجبتر آنکه این دانشمندان دقت نکردهاند که ابن سینا در اشارات به طریقه دکارت و بطلان آن و راه بطلان آن تصریح میکند و آن را مخدوش میداند. وی در نمط سوم اشارات پس از آنکه برهان معروف انسان معلق در فضا را بیان میکند، تحت عنوان «وهم و تنبیه» میگوید:
«ممکن است تو بگویی من ذات خود را بلاواسطه شهود نمیکنم بلکه از راه اثر و فعل او به وجود او پی میبرم. در جواب میگوییم اولًا برهان ما دلالت میکرد که انسان قطع نظر از هر فعل و حرکتی خود را مییابد، ثانیاً هنگامی که فعل و اثری شهود میکنی و میخواهی آن را دلیل بر وجود خود قرار دهی آیا فعل و اثر مطلق را میبینی یا فعل مقید یعنی فعل خود را (با اضافه به «میم»)؟ در صورت اول نمیتوانی نتیجه بگیری «پس من هستم» زیرا فعل مطلق دلیل بر فاعل مطلق است نه فاعل شخصی (من)، و در صورت دوم پس تو قبل از آنکه فعل را شهود کنی و لااقل در حینی که فعل خود را شهود میکنی خود را شهود میکنی پس لااقل در حین اینکه وجود فعل بر تو ثابت است وجود خود را ثابت و محقق میبینی.»