میدهیم و هنگام استعمال به کار میاندازیم دانسته به کار میاندازیم نه اینکه با وسائل و قوای دیگری کشف کرده و سپس به کار انداخته باشیم. ما تصرفات عجیب و لطیفی که در موقع ادراکات مختلفه در اعضای ادراک انجام میدهیم، بی آنکه به این تصرفات و خواص و آثار آنها و اعضایی که این تصرفات به وسیله آنها انجام میگیرد علم داشته باشیم و تشخیص دهیم، امکان پذیر نیست، مانند اعمال تحریک و قبض و بسط که در عضلات گوناگون برای کارهای گوناگون دیدن و شنیدن و بوییدن و جز اینها میکنیم.
اشکال و پاسخ
البته برای نخستین بار با شنیدن این سخن، به ذهن انسان خطور میکند که اگر اینطور بود انسان یا هر موجود زنده دیگر در آغاز پیدایش خود همه اعضا و اجزای
الف. علم حضوری نفس به ذات خود.
ب. علم حضوری نفس به کارهایی که در دایره وجودش اتفاق میافتد.
ج. علم حضوری نفس به قوا و ابزارهایی که به وسیله آنها این کارها را انجام میدهد.
نکتهای که در اینجا احتیاج به توضیح و تذکر دارد این است که در مشاهده آثار و افعال (قسم دوم) و همچنین مشاهده قوا و ابزار نفسانی (قسم سوم) از آن جهت که این پدیدهها از ملحقات و مراتب وجود «من» هستند و به حسب واقعیت و وجود با واقعیت و وجود «من» پیوسته هستند به طوری که وجودشان عین اضافه و نسبت است و فرض انقطاع نسبت عین فرض نابودی آنهاست، هیچگاه متصور نیست که ذهن این دو قسم را جدا از شهود خود «من» شهود کند؛ مثلًا آنجا که ذهن دیدن خود را شهود میکند، چون دیدن خود را شهود میکند (دیدنم با اضافه به «میم») نه دیدن مطلق را، پس شهود دیدن خود همواره ملازم است با شهود خود.
ما در پاورقیهای مقاله 3 (صفحه 142) استدلال معروف دکارت را (میاندیشم پس هستم) که از وجود اندیشه بر وجود نفس استدلال میکند، مخدوش دانستیم و گفتیم انسان در مرحله قبل از آنکه وجود اندیشه را در خود بیابد وجود خود را مییابد و خود دکارت که میگوید «میاندیشم» معلوم میشود که اندیشه مطلق را