است؛ مثلًا اگر از مطابق خارجی کلمه «شنیدنم» مطابق خارجی جزء «میم» را برداریم یا جدا کنیم دیگر مطابقی از برای بقیه کلمه نداریم و این رشته کارها را همین با خودشان تشخیص میدهیم 1 نه با چیزی دیگر، یعنی خودشان را بیواسطه
یک از حالات نفسانی و اندیشهها و احساسات هم عالم است و هم معلوم و هر یک از آنها خودش خودش را درک میکند. بسیاری از فلاسفه و روانشناسان جدید این نظریه را دارند.
پاسخ این نظریه روشنتر است زیرا اولًا هر کس به طور وضوح خود را یک واحد مییابد که میبیند و میشنود و رنج میکشد و لذت میبرد، و ثانیاً هر یک از این حالات را در حال تعلق و انتساب و ارتباط به واقعیت دیگری که از آن به واقعیت «من» تعبیر میشود مییابد.
د. ملاک علم حضوری حضور واقعی چیزی پیش چیزی است و این حضور واقعی در جایی محقق میشود که پای وجود جمعی در کار باشد و ابعاد و فواصل مکانی و زمانی که از خصائص ماده است در کار نباشد.
توضیح آنکه هر موجودی که وجود مکانی و زمانی نداشته باشد و از ابعاد و امتدادات و فواصل که مناط تفرق و غیبت است بری باشد ( «مجرد» به اصطلاح فلسفه) قهراً وجود خودش از خودش و وجود آنچه با وی اتصال و پیوستگی ذاتی داشته باشد (قسم دوم پیوستگی که در بالا شرح داده شد) از خودش پنهان نیست و قادر است خود را و آنچه با وی پیوستگی ذاتی دارد دریابد و حضوراً وجدان کند. به عبارت دیگر ملاک علم حضوری این است که واقعیت معلوم از واقعیت عالم محتجب و پنهان نباشد و این هنگامی محقق خواهد بود که پای ابعاد و امتدادات مکانی و زمانی در کار نباشد خواه آنکه واقعیت عالم و معلوم وحدت حقیقی داشته باشند مثل علم حضوری نفس به خود و یا اینکه معلوم فرع و وابسته وجودی وی باشد مثل علم حضوری نفس به آثار و احوال خود. پس همان طوری که در متن بیان شده «ما واقعیت هر چیز را (با علم حضوری) بیابیم یا عین ما و یا از مراتب ملحقه وجود ما باید بوده باشد». محققین فلاسفه اسلامی این نظریه را انتخاب کردهاند و کسی که بیش از همه در این باب تحقیقات نیکو کرده صدرالمتألهین است.
[1]. غالبا کسانی که از متدها و روشهای گوناگون مطالعه اشیاء که در علوم مختلف