چنانکه تأمل کافی در روش جامعههای انسانی حتی جامعههای مترقی امروزه به دست میدهد و همچنین تاریخ نقلی از دورههای نسبتاً نزدیک زندگانی بشر و وسائل دیگر تاریخی از دورههای دور و دراز زندگی دسته جمعی انسان اولی نشان میدهد، به مقتضای قریحه و غریزه استخدام، افرادی که در جامعههای ابتدائی از همه قویتر بودهاند و خاصه آنان که توانایی جسمی و توانایی ارادی بیشتری داشتهاند همان گونه که موجودات جمادی و نباتی و حیوانی دیگر را مورد استفاده خود قرار میدادهاند افراد دیگر جامعه را نیز استخدام میکرده و اراده خود را به آنها تحمیل مینمودهاند یعنی وجود فعال خود را بزرگتر و وسیعتر میساخته و در میان افراد پراکنده، نسبتی پیدا کردهاند که نسبت روان به تن، یا به عبارت سادهتر و شاید هم باستانیتر و کهنهتر، نسبت سر به بدن بوده باشد؛ زیرا چنانکه قرائن نشان می دهد انسان به اهمیت سر در بدن بیشتر از اهمیت قلب در بدن پی برده گذشته از اینکه به حسب حس نیز در ابتدای اجزاء و بالاتر از همه میباشد و از این روی نامگذاری این گونه نسبتها را از «سر» گرفتهاند مانند «سرنخ» و «سر راه» و «سر دسته» و «سر لشکر» و «سر سلسله» و جز آنها.
و در نتیجه این اعتبار، لوازم طبیعی حقیقت این نسبت (نسبت سر به هر یک از اعضای فعاله و به مجموع بدن) از قبیل فرمانروایی جامعه و انقیاد دسته جمعی و انقیادهای فردی و یک سلسله مقررات و رسوم و آداب که مقام رئیس را نشان داده و مظاهر احترام و تعظیم او میباشد- مانند اقسام تعارفات و کرنشها و پرستشهای بزرگ و کوچک با وجهی که مناسب کمال فعلی اجتماع میباشد- جعل و اعتبار شده.
و از طرف دیگر چون اعتبار ریاست را اعتبار اجتماع و عدالت اجتماعی (چنانکه سابقاً گفته شد) پیش آورده یک سلسله اعتبارات مناسبه بر له مرئوس و علیه رئیس که در حقیقت جوابده اعتباراتی است که بر له رئیس و علیه مرئوس وضع گردیده ساخته شده و البته چون این اعتبارات به نفع مرئوس و ضرر رئیس است از جهت قوه و ضعف با قوه و ضعف رئیس نسبت متعاکس دارند، هر چه مقام ریاست تواناتر باشد تأثیر اعتبارات و حقوق مرئوس ضعیفتر و هر چه ضعیفتر قویتر، و همچنین توانایی و ناتوانی مرئوس در اعتبارات جانب رئیس تأثیر متعاکس دارد.
البته با کمترین توجه میتوان فهمید که اعتبار ریاست که گفته شد، بیشتر در دنباله خود اعتبارات دامنهدار زیادی دارد که تشخیص هویتهای تفصیلی آنها خارج