از بحث ما بوده و سیر اجمالی در رشد و تکوّن آنها مانند نظایرشان برای ما کافی است، فقط در میان اینهمه لواحق چیزی که واجد اهمیت است و تأثیر در ابحاث گذشته و آینده دارد سازمان اعتبار امر و نهی و تبعات و لواحق آنهاست.
امر و نهی و جزا و مزد
امر و خواستن کاری از دیگری چنانکه با تأمل به دست میآید بستگی دادن خواست و ربط دادن اراده است به فعل دیگری، و چون به حسب واقع اراده هر فرد مرید جز به فعل خود یعنی حرکات عضلانی خود تعلق نمیگیرد و همچنین فعل دیگری نیز جز به اراده خودش به جای دیگر متعلق نمیشود ناچار تعلق دادن مرید اراده خودش را به فعل غیر جز دعوی و اعتبار، صورت دیگری نخواهد داشت و از این روی همین اعتبار تعلق اراده، ارتباط مستقیم به اعتبار «ریاست» دارد که به معنای «توسعه دادن وجود خود، و دیگران را جزء وجود خود نمودن» تفسیر نمودیم و در نتیجه باید گفت که در مورد امر، شخص آمر مأمور را جزء وجود خود و به منزله عضو فعال خود قرار میدهد پس نسبت میان مأمور و میان فعل نسبت وجوب (باید) میباشد چنانکه نسبت میان عضو فعال مرید و میان فعل مربوط نسبت وجوب (ضرورت تکوینی) است.
و نظر به اینکه وجوب حقیقی با وجوب اعتباری از جهت قوّت و ضعف فرق روشن دارد استشعار این ضعف در اراده اعتباری و وجوب اعتباری، بشر را مضطر و وادار به اعتبار «جزا» یعنی اعتبار «پاداش» در صورت اطاعت و امتثال که دست پایین و حداقلّش ثنا و مدح و ستایش است و اعتبار «کفر» در صورت مخالفت و تمرد که کمترین درجهاش ذمّ و لوم و نکوهش است مینماید.
و قوّت و ضعف جزا نیز با قوّت و ضعف مقام آمریت نسبت متعاکس دارد یعنی هر چه آمر قویتر باشد اعتبار جزای موافقت ضعیفتر و اعتبار جزای مخالفت قویتر خواهد بود و هر چه آمر ضعیفتر باشد اعتبار جزای موافقت قویتر و اعتبار جزای مخالفت ضعیفتر خواهد بود.
با اینهمه به حسب نظر عمومی جزای موافقت واجب نیست زیرا وی لازمه آمریت آمر یعنی ریاست رئیس است ولی جزای مخالفت به معنی استحقاق مأمور متمرد لازم است اگر چه فعلیت وی بسته به خواست آمر است.
و در این مرحله اطاعت و معصیت نسبت به اراده اعتباری (امر) طبق انقیاد و گردن گذاری حقیقی و عصیان و سر پیچی حقیقی اعتبار شده یعنی اطاعت را از مطاوعت و پذیرش تأثیر خارجی و معصیت را از عصیان و نپذیرفتن تأثیر خارجی