داریم. بسیاری از اندامها و مزهها و بویها را از راه ادراک حسی نه از راه خیال، «خوب» میشماریم و بسیاری دیگر را مانند آواز الاغ و مزه تلخی و بوی مردار «بد» میشماریم و تردید نداریم. ولی پس از تأمل نمیتوان خوبی و بدی آنها را مطلق انگاشته و به آنها واقعیت مطلق داد زیرا میبینیم جانوران دیگری نیز هستند که روش آنها به خلاف روش ما میباشد. الاغ آواز خود را دلنواز پنداشته و از وی لذت میبرد و جانورانی هستند که از فاصلههای دور به بوی مردار میآیند و یا مثلًا از مزه شیرینی نفرت دارند. پس باید گفت دو صفت «خوبی» و «بدی» که خواص طبیعی حسی پیش ما دارند «نسبی» بوده و مربوط به کیفیت ترکیب سلسله اعصاب یا مغز ما مثلًا میباشند.
پس میتوان گفت که خوبی و بدی که در یک خاصه طبیعی است ملایمت و موافقت یا عدم ملایمت و موافقت وی با قوه مدرکه میباشد و چون هر فعل اختیاری ما با استعمال نسبت «وجوب» انجام میگیرد پس ما هر فعلی را که انجام میدهیم به اعتقاد اینکه به مقتضای قوه فعاله است انجام میدهیم یعنی فعل خود را پیوسته ملایم و سازگار با قوه فعاله میدانیم و همچنین ترک را ناسازگار میدانیم. در مورد فعل، فعل را «خوب» میدانیم و در مورد ترک، فعل را «بد» میدانیم.
از این بیان نتیجه گرفته میشود:
خوب و بد (حسن و قبح در افعال) دو صفت اعتباری میباشند که در هر فعل صادر و کار انجام گرفته، اعم از فعل انفرادی و اجتماعی، معتبرند و پوشیده نماند که «حسن» نیز مانند «وجوب» بر دو قسم است: حسنی که صفت فعل است فی نفسه و حسنی که صفت لازم و غیر متخلّف فعل صادر است چون وجوب عام، و بنابراین ممکن است که فعلی به حسب طبع بد و قبیح بوده و باز از فاعل صادر شود ولی صدورش ناچار با اعتقاد «حسن» صورت خواهد گرفت.
3. انتخاب اخف و اسهل (سبکتر و آسانتر)
قوای فعاله ما که کارهای خود را با فکر انجام میدهند و یا هر قوه فعاله طبیعی هر گاه با دو فعل مواجه شود که از جهت نوع، متشابه ولی از جهت صرف قوه و انرژی، مختلف یعنی یکی دشوار و پر رنج و دیگری آسان و بیرنج بوده باشد ناچار قوه فعاله به سوی کار بیرنج تمایل کرده و کار پر رنج را ترک خواهد گفت و البته علتش این است که کار پر رنج در عین حال که مقتضای قوه فعاله است مقرون به عوایق و موانعی است که با قوه فعاله سازگار نیستند و گاهی که قوه فعاله چنین کاری را انجام میدهد خود کار را میخواست و از کشیدن رنج و دفع عایق چاره