اصل بیولوژی فوق که میخواهیم رابطه افکار و ادراکات را با آنها بسنجیم دو اصلی است که بیش از یک قرن و نیم از ورود آنها در صحنه علم نمیگذرد و این دو اصل بیشتر از طرف دو شخصیت معروف یکی لامارک (Lamarck( )4471- 9281( و یکی دارون (1809- 1882) مورد تأیید و تقویت قرار گرفت و هر چند سابقاً به این دو اصل کم و بیش توجه مختصری شده بود ولی تردیدی نیست که بسیار مختصر و ناچیز بوده است.
روی همین جهت است که حکمایی که طرفدار نظریه ثبات و یکسانی و یکنواختی عقل و اصول عقلانی بودهاند، از خود ارسطو گرفته تا فارابی و ابن سینا و صدر المتألهین در مشرق و تا دکارت و پیروانش در مغرب، وارد این مبحث نشدهاند و تا آنجا که ما اطلاع داریم این اولین مرتبه است که به وسیله این سلسله مقالات از افکار و ادراکات و رابطه آنها با دو اصل بیولوژی به نام «اصل کوشش برای حیات» و «اصل انطباق با احتیاجات» سخن به میان میآید و به طور مستقل توضیح و تشریح میشود که ادراکات بر دو گونه است: حقیقی و اعتباری، و ادراکات اعتباری مولود «اصل کوشش برای حیات» و تابع «اصل انطباق با احتیاجات» است و مانند بسیاری دیگر از شؤون جسمانی و نفسانی یک سیر تکاملی و «نشوء و ارتقاء» را طی میکند و این سیر از چه نقطه آغاز و چگونه و به چه ترتیب طی مراحل میکند و چه قواعد و قوانینی دارد به خلاف افکار و ادراکات حقیقی که تابع این اصل نیست و یک وضع ثابت و مطلق و یکنواختی دارد.
همچنانکه قبلًا اشاره شد نظریه تبعیت عقل و مطلق ادراکات عقلانی از «اصل انطباق با محیط» با نظریه تجربیون که جمیع اصول عقلانی را مولود تجربه میداند از یک جهت مخالف و با نظریه تعقلیون موافق است زیرا به وجود عقل و اصول عقلانی مستقل از تجربه قائل است، چیزی که هست بر خلاف نظریه تعقلیون این اصول را دارای جنبه مجرد و تغییر ناپذیر نمیداند بلکه آنها را تغییر پذیر و تابع «اصل انطباق با احتیاجات» میداند. اینک عبارات ذیل مطلب را واضحتر میکند.
در کتاب علم النفس ابن سینا و تطبیق آن با روانشناسی جدید تألیف آقای دکتر