این است که کسی که این استدلال را ساخته تصور نموده است که اگر ما راستی واقعیتی داشته باشیم، در صورت تعلق علم به وی باید واجد واقعیت (خود واقعیت) بوده باشیم نه واجد علم به واقعیت و حال آنکه قضیه به عکس است و آنچه به دست ما میآید علم است نه معلوم (واقعیت).
و این تصوری است خام زیرا اگر چه پیوسته علم دستگیر ما میشود نه معلوم، ولی پیوسته علم با خاصه کاشفیت (1) خود دستگیر میشود نه بیخاصه، وگرنه علم نخواهد بود و کسی نیز مدعی نیست که ما با علم به خارج، خود واقعیت خارج را واجد میباشیم نه علم را.
شبهه 2
حواس ما که قویترین وسائل علم به واقعیت خارج میباشند پیوسته خطا میکنند (1) و همچنین وسائل و طرق دیگر غیر حواس گرفتار اغلاط زیاد هستند
[1]. شبهات ایده آلیسم هر چند از آن جهت که میخواهد بر خلاف بدیهی و حقایق مسلّمه نتیجه بگیرد فاقد ارزش است و هر کس میداند مغلطه است و معمولًا در پاسخ این شبهات به وضوح و بداهت مطلب قناعت میکنند، لکن حل علمی و فلسفی این مغلطهها دقت زیادی لازم دارد و موقوف بر این است که حقیقتا علم (ادراک) و ارزش معلومات دانسته شود و این دو مطلب در مقاله 3 و مقاله 4 مفصلًا گفته خواهد شد و در نکته 3 همین مقاله خواهد آمد که فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک که خود را نقطه مقابل ایده آلیسم میداند در بیان حقیقت علم نظریهای را اتخاذ کرده است که صد در صد ایده آلیستی است.
فعلًا در مقام پاسخ علمی به شبهه بالا همین مقدار که در متن اشاره شده کافی است و خلاصه آن اینکه علم دارای خاصه کاشفیت از خارج است، بلکه علم عین کشف از خارج است و ممکن نیست علم باشد و صفت کشف نباشد، یا علم و کشف باشد واقع مکشوف وجود نداشته باشد، و اگر فرض شود واقع مکشوف وجود ندارد کاشفیت وجود ندارد و اگر کاشفیت وجود ندارد پس علم وجود ندارد و حال آنکه به اقرار خصم علم وجود دارد.
[1]. مثلًا حس باصره، جسم را از دور کوچک میبیند و از خیلی نزدیک بزرگتر از آنچه