خالصاند و هيچ گونه قدرت و اختياري را براي انسان نميپذيرند؛ مانند «جهميه»، پيروان جهم بن صفوان.
عدهي ديگري جبريهي متوسطاند و قدرت بدون تاثيري را به انسان
نسبت ميدهند؛ [1] اشاعره از مصاديق اين گروهاند. موسس اين مکتب بر آن
باور است که خداوند هنگام خلق فعل در انسان خلق، قدرت حادث را نيز در او
ايجاد ميکند. او مقارنت خلق فعل و قدرت حادث در انسان را «کسب»
مينامد.[2]
اعتقاد به جبر، توجيهي براي اوامر و نواهي و تکاليف و کيفر و پاداش
الهي باقي نميگذارد، همانگونه که تفويض به محدوديت اراده و قدرت و نيز
ضعف و عجز خداوند کشيده ميشود. تفويض نيز دو نوع گرايش دارد: نخست تفويض
تشريعي که فرقههايي همچون: مزدکيه، خرمدينيه، ابومسلميه و برخي از
فرقههاي غُلات بر اين عقيدهاند و ميگويند خداوند انسان را در تکاليف و
اعمالشان به خودشان واگذار کرده است؛ دوم، تفويض تکويني افعال؛ يعني خداوند
قدرت انجام کارها را به انسانها واگذار کرده و خود را از اين قدرت کنار
کشيده و بر انسان و افعالش قادر نيست. مرجئه، قدريه (از جمله معبد جهني و
غيلان دمشقي) و معتزله بر اين عقيدهاند.
امامان معصوم شيعه براي دفع اشکال اين دو نظريه نظريهي «لا جبر و لا تفويض ولکن امر بين الامرين»[3] را مطرح کردند. بر اساس اين نظريه، خداوند قدرت انجام افعال را به
انسانها عطا کرده است، اما خود مالک آن قدرت است و ارادهي انسانها در
طول ارادهي حق تعالاست.
اهداف نظام تربيتي اسلام
اسلام علاوه بر بيان مباني و اصول نظام تربيتي و تبيين انسان و
اوصاف و ويژگيها و ساحتهاي گوناگون او به عنوان موضوع تربيت، به بيان
اهداف و مقاصد اصلي تربيت انسان نيز پرداخته است، تا براي گذار از مباني و
اصول تربيتي و رسيدن به اهداف