حالات قلبي، اعم از ترس و وحشت، گرفتگي و دلتنگي، آرامش و نشاط، به
گونهاي در قلب ظاهري و صنوبري تاثير دارند؛ قلب باطني نيز مصدر خير و شر و
محل احساسات و عواطف و گرايشهاي فطري و با قلب ظاهري شديداً در ارتباط
است.
قصد و نيت و اراده و اختيار، به قلب نسبت داده ميشود؛ و از اين
رو، مسئووليت همهي اعمال انسان در نهايت بر عهدهي قلب است و انسان به
سبب مکتسبات قلبي مواخذه ميگردد. از طرفي، قلب مرکز ادراکات حضوري و شهود
باطني، محل نزول وحي و دريافت فيض الهي و نيز محل ارتباط با عالم غيب و
ماوراي طبيعت است.
قلب نيز، همانند چشم و گوش، کانالهايي براي ادراک و احساس دارد و
واقعيات را ميبيند و حس ميکند. اگر نفس انسان تحت فرمانروايي عقل و
هدايت شرع قرار گيرد، انسان در مسير خير و کمال قرار ميگيرد، تسليم حق
ميشود، و به شهود قلبي ميرسد، حق ميگويد و حق را ميشنود و کانون و
تجليگاه حقايق عالم ميگردد؛ اما اگر انسان از هواي نفس پيروي کند و عقل
را مقهورِ آن گرداند، به معاصي و گناهان روي ميآورد و موجبات کوري و کري و
بسته شدن دريچهي فهم و درک قلبي را فراهم ميسازد و نسبت به حقايق عالم
احساس بيگانگي ميکند؛ در اين صورت از ادراک حق و تشخيص آن عاجز، و از
دريافت خير و رحمت و فيض و عنايت الهي محروم ميگردد و از آن پس، قلب،
مرکزي براي وسوسههاي شيطاني و عرصهي فرمانروايي هواي نفس خواهد شد و
کمکم موجبات شقاوت انسان فراهم ميآيد. چنين انساني هرگز حق و حقيقت را
تصديق نخواهد کرد.
قلب، مهمترين مرتبهي وجودي روح و کانون همهي مکتسبات و اعمال
نيک و بد انسان است، به طوري که حتي به روح هم قلب اطلاق ميشود. به آياتي
در اين باره توجه ميکنيم:
لاَ يوَاخِذُکُمُ اللهُ بِاللَّغْوِ فِي اَيمَانِکُمْ وَلکِن يوَاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ[1]؛ خدا شما را به سبب سوگندهاي لغوتان بازخواست نميکند، بلکه به خاطر
نيتي که در دل نهان ميداريد بازخواست ميکند، خدا آمرزنده و بردبار است.