و انسان را به سوي سعادت و کمال حقيقياش رهنمون ميسازد. عدالت در اين
حوزه گاهي صفتِ فعل انسان است- آن جا که از عادلانه بودن يا ناعادلانه بودن
رفتار آدمي بحث ميشود- و گاهي خوي و سجيهي دروني که منشا بروز افعال
خاصي در انسان ميشود، موضوع عدالت قرار ميگيرد. فيلسوفان اخلاق در اين جا
عدالت را به اعتدال (ميان افراط و تفريط) و هماهنگي ميان قواي دروني و
غرايز نفساني تفسير کردهاند.
و اما عدالت در حوزهي اجتماعي جوانب گستردهتري دارد و تمام
رفتارهاي اجتماعي فرد مانند داد و ستد، طرز برخوردها، و ارتباط نهادهاي
اجتماعي با يکديگر، قوانين حکومتي، آموزشي، اقتصادي، و ... را در
برميگيرد.
عدالت در اين حوزهها، هم وصف قانونگذار و سياستمدار قرار
ميگيرد و هم وصف قانون و حقوق. در مورد نخست، انگيزه و نيت و خيرخواهي و
درست کاري شخص مطرح است، اما در دومي عدالت قانوني و وضعيت عادلانه در
جامعه مهم است؛ بنابراين نميتوان از عدالت فرد و جامعه، قوانين عادلانه را
استنتاج کرد؛ گاه ممکن است به ناعادلانه بودن قانون و خسارتهاي ناشي ازآن
اعتراف کنيم، بدون اين که قانونگذار را ناعادل بخوانيم.
2-3-2-3. کاربردهاي مفهوم عدالت در عرصهي اجتماع
الف) رعايت حقوق ديگران
مشهورترين کاربرد عدالت، «رعايت حقوق ديگران و پايبندي به آن» و
ظلم به معناي زير پاگذاشتن و نقض حقوق آنهاست. حق، نوعي امتياز براي صاحب
حق است که ديگران موظف به رعايت آن هستند.
ب) مراعات شايستگيها
گاهي عدالت به معناي «رفتار با افراد بر طبق شايستگي آنها» به
کار ميرود. هر کس از يک سلسله لياقتها، استعدادها، تواناييها و
قابليتها برخوردار است که در برخورد با اشخاص و تصميمگيري در مورد آنها
بايد اين شايستگيها را در نظر گرفت.
ج) تشويق و تنبيه و پاداشِ در خور تلاش
يکي از مظاهر روشن عدالت اين است که پاداش و تنبيه را بايد در مقابل زحمات و افعال و کارکرد افراد عطا کرد.