را تامين کند؛ زيرا همان طور که يک فرد نميتواند تمام حاجتهاي خود را
برطرف کند و در تمام امور از ساير انسانها بينياز باشد، در دنياي کنوني
تحقق جامعهي بينياز از جوامع ديگر ممکن نيست و حتي گاهي از نظر
سياستگذاري اقتصادي و براي صرفهجويي لازم است برخي از نيازمنديها از
طريق جوامع ديگر رفع گردد. ولي داد و ستد بازرگاني و ايجاد روابط اقتصادي
با ساير جوامع، غير از پذيرش ذلت و خواري و اسارت و استعمار و استثمار ديگر
جوامع است. آيهي شريفهي وَ لَن يجْعَلَ اللهُ لِلْکَافِرِينَ عَلَي الْمُومِنِينَ سَبِيلاً
در مقام بيان نفي هر گونه سلطهي کافران بر مسلمانان است؛ و اخبار در
مقام انشا ميباشد؛ يعني مسلمانان بايد به گونهاي عمل کنند که تمام
راههاي سلطهي کفار، از جمله سلطهي اقتصادي را سد نمايند و بر آگاهان به
زمان پوشيده نيست که در روزگار کنوني وابستگي اقتصادي منشا وابستگي سياسي،
نظامي و ... ميشود و تسلط اقتصادي کافران منشا تسلط آنها از جهتهاي ديگر
سياسي، نظامي و .. است
3-2-3. عدالت اجتماعي
عدالت در حوزههاي مختلف معرفتي، همچون کلام، اخلاق و اجتماع
مورد بحث قرار ميگيرد. عدالت در حوزهي کلام، صفت فعليهي الهي به شمار
ميآيد، توضيح مطلب اين است که، صفات خداوند به دو دستهي ذاتيه و فعليه
تقسيم ميشوند، صفات ذاتيه بدون در نظر گرفتن افعال الهي انتزاع ميشوند؛
مانند علم، قدرت و حيات، و صفات فعليه با عنايت به افعال الهي به خداوند
نسبت داده ميشوند؛ مانند خالق، رازق و .. ؛ و عدل الهي از اين سنخ است و
به معناي اعطاي کمالات به موجودات به حسب استعدادها و قواي آنها ميباشد و
عدالت در محکمهي عدل، به معناي داوري عادلانه و دادن کيفر و پاداش
عادلانه است. متدينان و عالمان ديني در گزارهي «خداوند عادل است» هيچ
اختلافي ندارند، ولي وقتي سخن از حسن عدالت و قبح ظلم به ميان ميآيد، بحث
حسن و قبح ذاتي و عقلي، که معرکهي آراي فرقههاي عدليه (معتزله و شيعه) و
غير عدليه (اشاعره) است، مطرح ميگردد. عدليه بر آناند که حسن و قبح
افعال، ذاتي آنهاست و اشاعره بر خلاف آنها معتقدند که خداوند سبحان حسن و
قبح را به افعال ميبخشد و حسن و قبح ذاتي افعال نيستند. عدليه در باب
معيار شناخت حسن و قبح، شناخت حسن و قبحهاي کلي را به عقل منتسب ميکنند،
ولي اشاعره در اين باره نيز فقط پاي شرع را به ميان ميآورند.