تاثير نيستند و همين امر سبب شده است که جامعهشناس انگليس با جامعهشناسي
روس، و روانشناسي آمريکا با روانشناسي ايران متفاوت باشند. [1]
شايان ذکر است که علوم انساني تنها به رفتارها و کردارهاي
اختياري انسان بسنده نميکند، رفتارهاي غير اختياري انسان همچون: غرايز،
خواب، ادراک، هوش و حافظه در روانشناسي؛ منابع توليد و مبناي ارزشي پولي
در اقتصاد، و عواقب ناخواستهي اجتماعي در جامعهشناسي را نيز مورد مطالعه
قرار ميدهد.
2. تفاوت ديگر علوم انساني با علوم طبيعي، هدفدار بودن رفتارهاي
اختياري بشر است؛ زيرا انسان موجودي متفکر، هدفمند و با انگيزه است و همين
امر به پارهاي از افعال او معنا ميبخشد. اين نظر را به پيترويچ نسبت
دادهاند و معناداري در رفتار انسانها و بيمعنايي در رفتار جمادات را
منشا تفاوت علوم انساني و طبيعي دانستهاند،[2] بر خلاف اين نظريه،
رفتارگرايان افراطي، همچون واتسون رفتار انسان را، همانند رفتار جمادات،
بيمعنا ميخوانند؛ البته اگر با نگاه قرآني به طبيعت بنگريم، رفتار جمادات
نيز معنادار و هدفمندند؛ زيرا جملگي تسبيح گويان حق و ذاکران الهياند.
عارفان وارسته نيز از اين حقيقت پرده برداشته و گفتهاند:
جملهي ذرات عالم در نهان *** با تو ميگويند روزان و شبان
ما سميعيم و بصيريم و خوشيم *** با شما نامحرمان ما خامشيم
چون شما سوي جمادي ميرويد *** محرم جان جمادان چون شويد
از جمادي عالم جانها رويد *** غلغل اجزاي عالم بشنويد
3. برخي تفاوت علوم انساني و طبيعي را در دخالت و عدم دخالت
ايدئولوژي و جهانبيني و شخصيتِ عالِم در پيدايش آن علوم دانستهاند؛ به
اين بيان که در هنگام مطالعهي جمادات و موجودات طبيعي، همچون: زمين،
آسمان، آب، گاز، خاک، اتم، الکترون، ماده و انرژي ... بين دانشمندان و آن
عناصر کمترين همدردي و قرابت روحي و