تاثير ايدئولوژي و جهانبيني ظاهر نميشود. دانشمند فقط تماشاچي و ناظر است.
اما عالِم علوم انساني بايد در شناخت حوادث و پديدههاي انساني
شرکت فعال داشته باشد. تا عالِم جزئي از جامعه نگردد و يا احساس مذهبي را
در جامعهي مذهبي و در خود تحقق نبخشد نميتواند بيرون از آن جامعه را
بشناسد و يا در مطالعهي روحيهي عارفان تا زماني که به عرفان آنها آشنايي
پيدا نکند و در روحيات آنها مشارکت نجويد، از عارف شناخت رواني حاصل
نخواهد کرد. برخي از انديشمندان اين تفاوت را فقط در مقام گردآوري
پذيرفتهاند. علم داراي دو مقام است: مقام گردآوري (context of discovery) و
مقام داوري (context of justifcation). در مقام گردآوري به فکر رد و قبول
نيستيم؛ درست مانند تور ماهيگيري که ماهيان مرده و زنده و وزغ و غيره را
در کنار هم صيد ميکند. اين فقط در مقام شکار است. در مقام داوري چيزهايي
را که شکار کردهايم با معيارهاي خاصي ميسنجيم، تا ببينيم کدام را
ميتوانيم قبول کنيم و کدام را نميتوانيم. علوم انساني از ايدئولوژي و
جهانبيني و محيط و فرهنگ شخصي عالم رنگ و اثر ميپذيرند و غذا ميگيرند
(مقام گردآوري و شکار) و از طرفي عيني و تجربياند (مقام داوري)؛ اين دو
نافي يکديگر نيستند؛ به علاوه، نه تنها در علوم انساني بلکه در علوم طبيعي
هم شخصيت عالم در شکلگيري علم نقش بسيار زيادي دارد. تئوريها از بيرون
وارد ذهن عالم نميشوند، بلکه محصول ابتکار و خلاقيت شخصي عالِماند و
محيط و فرهنگ فقط محرک است؛ بنابراين، اگر علوم طبيعي در جوامع اسلامي رشد
ميکردند و از فرهنگ مسلمين تغذيه مينمودند، کاملاً امکان داشت که غير از
آن باشند که الان هستند.
4. علمي بودن علوم انساني
يک پرسش فلسفي در اين جا مطرح است و آن اين که آيا علوم انساني
واقعاً علماند؟ اين پرسش به هيچ وجه از سنخ علوم نيست. در علوم از
پرسشهاي درجه اول و ناظر به حقايق عيني استفاده ميشود و پاسخ آنها نيز
با روشهاي مخصوص کشف واقعيات خارجي به دست ميآيد؛ براي مثال: آيا ميتوان
از نظر جامعهشناسي نوع انسانهايي را که واسطهي تماس قرار ميگيرند، يا
مدعي سخن گفتن با ارواح مردگاناند توصيف کرد