وَ هُوَ الَّذِي أَحْياکُمْ ثُمَّ يمِيتُکُمْ ثُمَّ يحْييکُمْ إِنَّ الْاِنسَانَ لَکَفُورٌ[1]؛ و اوست که شما را زندگي بخشيد؛ سپس شما را ميميراند و باز زندگي (نو) ميدهد. حقا که انسان سخت ناسپاس است.
3. طغيانگري
کَلَّا إِنَّ الْاِنْسَانَ لَيطْغَي، أَن رَآهُ اسْتَغْنَي[2]؛ حقا که انسان سرکشي ميکند، همين که خود را بينياز ميپندارد.
4. شتابزدگي
وَ يدْعُ الْاِنْسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيرِ وَ کَانَ الْاِنْسَانُ عَجُولاً[3]؛ و انسان (همان گونه که
) خير را فرا ميخواند، (پيشامد) بد را ميخواند و انسان همواره شتابزده است.
5. فراموش کاري و بيوفايي
وَ إِذَا مَسَّ الْاِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا
لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ
مَرَّ کَاَن لَمْ يدْعُنَا اِلي ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُينَ
لِلْمُسْرِفِينَ مَا کَانُوا يعْمَلُونَ[4]؛ و چون انساني را آسيبي
رسد، ما را به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده ميخواند، و چون
گرفتارياش را برطرف کنيم چنان ميرود که گويي ما را براي مشکلي که به او
رسيده، نخوانده است. اين گونه براي اسرافکاران آنچه انجام ميدادند زينت
داده شده است.
6. تنگچشمي
قُل لَوْ اَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَائِنَ رَحْمَهِ رَبِّي إِذاً لَاَمْسَکْتُمْ خَشْيهَ الاِنفَاقِ وَ کَانَ الْاِنسَانُ قَتُوراً ؛ بگو: اگر [5] شما مالک گنجينههاي رحمت پروردگارم بوديد، باز هم از بيم خرج کردن، قطعاً امساک ميورزيديد.