وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّي جَاعِلٌ
فِي الأَرْضِ خَلِيفَهً قَالُوا أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يفْسِدُ فِيهَا وَ
يسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ
قَالَ إِنِّي اَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ[1]؛ (به خاطر بياور)
هنگامي را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روي زمين، جانشيني قرار
خواهم داد. گفتند: (پروردگارا) آيا کسي را در آن قرار ميدهي که فساد و
خونريزي کند؟ ما تسبيح و حمد تو را به خاطر ميآوريم و تو را تقديس
ميکنيم؛ پروردگار فرمود: من حقايقي را ميدانم که شما نميدانيد. و هُوَ الَّکذي جعلکم خلائف الارض و رفع بعضکم فوق بعض درجات[2]؛ و او کسي است که شما را جانشينان (و نمايندگان خود) در زمين ساخت و درجات بعضي از شما را بالاتر از بعضي ديگر قرار داد.
منظور اين آيات از خلافت چيست؟ آيا مراد جانشيني خداست يا
جانشيني انسانهاي گذشته؟ آيهي اول که به ملائکه خطاب شده است، ظهور در
جانشيني خدا دارد. وقتي که کسي ميگويد من فلاني را جانشين قرار دادم،
صرفنظر از قراين خارجي، ظهور در اين دارد که براي خود معاون و جانشيني
قرار داده است و ملائکه نيز به همين دليل به اعتراض برخاستند و از تسبيح و
تقديس خود سخن گفتند؛ در غير اين صورت اين نوع اعتراضها بيمعنا بود.
نکتهي قابل توجه در آيهي بعد اين است که حق تعالي ملاک خلقت انسان را علم
به همهي اسما معرفي کرد؛ يعني موجودي لياقت خلافت الهي را دارد که همه
اسماي حق تعالي را بداند و والاترين مرتبهي علمي را به دست آورد. البته
شايد نتوان از آيهي 135 سورهي انعام به طور صريح خلافت الهي را استفاده
کرد.
2. قدرت شناخت و برخورداري از ابزارهاي آن
وَ اللهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ
تَعْلَمُونَ شَيئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْاَبْصَارَ وَ
الْأَفْئِدَهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ[3]؛ خداوند شما را از شکم مادرانتان برآورد، در حالي که هيچ چيز