مطرح بوده است. اين انديشههاي ابتدايي در آيين اورفئيان، فيثاغورثيان،
يونانيان، مکتب هراکليتوس، اليائيان، امپدوکلس، ديوکنس، بقراط، جالينوس،
سوفسطائيان و غيره به خوبي آشکار و نمايان است. از آن رو که بيان همهي
انديشهها و مکاتب در اين مقال نميگنجد، به ذکر اجمالي مهمترين تعاليم
انسانشناسي اکتفا ميکنيم. تا خوانندگان با مقايسهي مکاتب انسانشناسي
فلسفي و ديني بتوانند به داوري بپردازند.
1-6. انسانشناسي فلسفي
در اين جا منظور از فلسفه معناي اعم آن است؛ لذا گاه از ارزشهاي انساني نيز سخن به ميان ميآيد.
1-1-6. انسانشناسي سقراط
سقراط در حدود 470 ق. م متولد شد. وي از نظر قوت بدني و اوصاف
روحي بينظير بود. شجاعت فراوان و تحمل او در گرما و سرما و امساک وي از
غذا تا چهل روز و خلسههاي طولاني و حلم و تواضع و بياعتنايي او به ذخاير
دنيا مايهي تعجب همگان بود. وي عقيدهاي به نگارش نداشت؛ از اين رو، اثر
علمي تاليفي از او به جا نمانده است؛ به ديالوگ و مناظره اعتقاد بيشتري
داشت. وي خود را خرمگس و قابله معرفي ميکرد؛ يعني ميکوشيد با سوالهاي
خود مردم را از خواب غفلت بيدار سازد و به انديشه وادارد، تا با انديشيدن،
دادههاي مدفون در جان و روان خود را آشکار سازند. کاهنهي معبد دلفي، به
نقل از خدا، او را داناترين شخص يونان معرفي کرد. وي در تفاوت خود با ساير
انسانها گفت: من به نادانيهاي خود دانايم و به دنبال کشف حقيقت ميروم،
ولي ديگران چنين نيستند.
سقراط معرفت نفس را مهمترين وظيفه ميدانست؛ لذا يکي از دو شعار
وي «خود را بشناس» و شعار ديگري «زندگي ناآزموده ارزش زيستن ندارد» بود.
افلاطون در رسالهي آپولوژي (دفاعيه) مينويسد: «سقراط هميشه ميگفت: من
هميشه به دنبال جانشناسي بودم، نه جهانشناسي». به همين علت
اگزيستانسياليستها او را پدر فرهنگي و فکري خود ميدانند.