الف) آيا دين امري انساني است؟ آيا با داشتن دين ميتوان انسان
ماند، يا به تعبير هگل: آيا جمع محدود و نامحدود ممکن است؟ آيا انسانِ
محدود و نازلتر از خالق ميتواند در کنار خداوندِ نامحدود قرار گيرد؟
ب) آيا انسان نسبت به مبدا فاعلي بينش فطري دارد؟
ج) آيا انسان نسبت به مبدا فاعلي گرايش فطري دارد؟
د) انسان و مسئلهي هدايت تکويني و تشريعي و اضلال
ه) انسان و امتحان الهي
و) هدف از آفرينش
ز) مسئله جاودانگي انسان: مرگ، برزخ و قيامت
ح) انسان و نياز به دين
6. مکاتب انسانشناسي
انسانشناسي به معناي مطالعهي «خود» در بين دانشهاي بشري
سابقهاي طولاني دارد. اين دانش، دانشي کهن است چرا که در اين باب مطالب
فراواني از فيلسوفان يونان باستان تا انديشمندان کنوني نقل شده است، ولي به
اعتبار ديگر، تاريخي کوتاه دارد؛ بدين معنا که، تنوعي که امروزه در
انسانشناسي پديدار گشته است، در انديشه و فرهنگ و مدل گذشتگان يافت
نميشود. علاوه بر اين، انسانشناسي در بخشهاي محدود خود جزئي از فلسفه به
شمار ميرفت و تا اين عصر به عنوان دانش مستقلي مطرح نشده بود، گر چه
امروزه نيز- به دليل بحرانهاي ذکر شده- توجه چنداني به آن نميشود.
شناخت ابعاد مختلف انسان، از جمله نفس، از قديم الايام، در يک تفکر ابتدايي