به تمام پرسشهاي آنها پاسخ ميدهد و اگر منابع معرفتي ديگري نيز در اين
عرصهها فعاليت نمايند، دستاوردهاي آنان بايد به صورت تطبيقي با آموزههاي
ديني مقايسه گردند؛ اما نسبت به برخي از عرصهها دين اسلام هيچ گونه اظهار
نظر مستقيمي ندارد و همانند پيش فرض عمل ميکند و همچنين در پارهاي از
عرصهها به صورت موجبهي جزئيه دخالت دارد؛ يعني به برخي از مسائل در اين
عرصهها پاسخ گفته است و ساير مسائل آن را از طرق ديگري بايد جستوجو نمود.
فرضيههاي رقيب نيز در طيف وسيعي از افراط و تفريط جاي دارند:
گروهي قلمرو دين را تنها در عرصهي امور اخروي محدود ميسازند و براي دين
جايگاهي در مسائل دنيوي قايل نيستند؛ دستهاي ديگر بر اين باورند که دين به
صورت حداکثري به تمام پرسشها و نيازهاي بشري پاسخ ميدهد و برخي نيز دين
اسلام را پاسخگوي کليات تمام مسائل ميدانند و انطباق جزئيات بر کليات را
به عقل بشري مستند ميسازند.
بنابراين، تفاوت نظريهي مختار با نظريههاي رقيب در اين است که
نظريههاي رقيب يا به دين حداکثري معتقدند و يا به دينِ، حداقلي، ولي
نظريهي مختار به تفکيک اعتقاد دارد: نسبت به پارهاي از عرصهها به دين
حداکثري و نسبت به برخي ديگر به دين حداقلي قايل است.
تبيين محل نزاع
مسئله گسترهي شريعت را از سه منظر مختلف ميتوان تبيين نمود:
منظر نخست: رابطهي سعادت اخروي با معيشت دنيوي
اهمّ پرسشهايي که در اين منظر رخ مطرحاند عبارتاند از: آيا
دين علاوه بر رهنمودهاي اخروي، بشر را در معيشت دنيوي نيز راهنمايي کرده
است؟ آيا اصولاً معيشت دنيوي و سعادت اخروي بشر ارتباطي با هم دارند؟ آيا
تنظيم معيشت دنيوي تنها جنبهي توصيفي دارد يا داراي بار ارزشي نيز هست؟
آيا دين تنها به تنظيم معيشت کلي ميپردازد يا نسبت به موارد جزئي نيز نظر
دارد؟ و اصولاً گسترهي دين در عرصهي امور مذکور چقدر است؟
منظر دوم: رابطهي معيشت دنيوي با ربوبيت الهي
مهمترين پرسشهاي مربوط به اين منظر عبارتاند از: آيا نظام ربوبيت و سرپرستي الهي